۲ پاسخ

پسر منم شکمش کار نمی‌کرد سیمیلاک توتال کامفورت ۱ میدم حالا دفع داره

اخی...به هر بچه ای ی شیر خشکی میسازه باید مدام عوض کنی ببینی کدوم براش اوکیه و گوارشش اذیت نمیشه اصولا ببلاک یا اپتامیل میسازه بهشون...جدای از اون شیر خشک برای اینک بتونه جایگزین شیر مادر بشه خیلی بهش ویتامین و پروتیین میدن و این سنگین و دیر هضمش میکنه طبیعیه بچه دل درد بگیره هر روز معده و شکمشو با روغن زیتون جهت عقربه ساعت ماساژ بده

سوال های مرتبط

مامان آنلی مامان آنلی ۴ ماهگی
امشب از اون شبای چالش برانگیز بچه داریم بود یعنی اولین چالش . انلی از ساعت ۱۲ شرو‌کردع بودن گریع کردن اونم شدید تا تو بغل باباش نیم ساعت خابیذ ساعت ۱و نیم بیدار شد و گریع و گریع و گریع اونم شدیدا ن از این الکیا سشوار روشن میکردیم اروم نمیشد بغلش میکردم اروم نمیشذ هر کاریش میکردم اروم نمیسذ کمپرس ولرم میزاشتم رو شکمس اروم نمیسذ بچه از اینور گریع من از اینور گریع ... نمیدونستمم چشه همش با خودم میگفتم نکنه سرش زدم ب جایی یا چمیدونم هزار جور فکر و خیال تا حدود ۵ دقع با باد سشوار م گرفتیم ب دلش اروم شد شوهرم یهو سشوار بست و این شرو کزد ذیگ هر کاری کردیم ساکت نشد تا ساعت ۲ و نیم و ساکت شد شرو کرد دستاش خوردن حالا جا دارع بگم گشنشم بود نمیدونستما چون شیرم نمیخورد. میزاشتم تو دهنش گریع میکرد دهن نمیبست یا میبیت دوتا مک مبزد گریع میکرد جونم براتون بگه دیک شیر خورد و اروغشو زد و بالاخرع گرفت خابید .... نمیدونم چش بود ولی خدا کمکم کنه و پشت پناه بچم باشع من طاقت گریشو ندارم ایشالله هر چی اشک ریخت بریزه سر مزار من❤️
فقط خاستم بمونه یادگار از اولین چالش زندگی با انلی خانم❤️ ک بازم می ارزع همه این اذیتا ب داشتنش فقط تنش سالم باشه ❤️
۹ اسفند ۱۴۰۳ . پنج شنبع🥹🐣✋.
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۳ ماهگی
پسرم ۳۴ روزش بود ک قرار شد ختنش کنیم اونم ب روش حلقه
من رفتم شهرستان خونه مامانم اینا
چون مشهد دست تنها بودم و واقن از پسش برنمیومدم خیلیم میترسیدم
دکتری هم ک برا ختنه اومد بالا سر بچم ی دکتر بسیار با تجربه بود ک همه پسرای شهرمون اون فک کنم ختنه کرده
حتی شوهرمم اون ختنه کرده😂خب خلاصه زنگ زدیم و اومد خونمون
اول ی بیحسی زد ب بچه ک اونجا هیچی نفهمید و اصن گریه نکرد بعد ۱۰ دیقه هم بیحس شد ی قیچی برداشت گزاشت رو الت بچه و هی میکشید میگف نگا درد حس نمیکنه (حالا من اینجوری بودم 😐🥲خب بسه دیگه )
و همین ک فهمیدم میخاد کارشو شروع کنه سریع از خونه رفتم بیرون و اونجا مامانم و بابام و پدرشوهرم و مامانبزرگم بودن
۵ دیقه بعد صدام زدن ک بیا کجا رفتی تموم شد همین ک نزدیک در خونه رسیدم دیدم بچم گریه میکنه الهی بمیرم براش
رفتم داخل دیدم دکتره کارش تموم شده بچم بغل مامانمه و قرمز شده و حتی نفسم نمیکشید از بس گریه کرده بود
بغل مامانم بود و راه میبردنش منم پشت سر مامانم راه میرفتم اشک میریختم هی در گوشش حرف میزدم ولی درد بچم مگه اینجوری بود ک اروم شهه 😬چنباری سینه مو گزاشتم دهنش اصن قبول نمیکرد فقط گریه و گریه
ولی گریه هاش سرجمع ۱ ساعتی بیشتر طول نکشید
تاپیک بعدی مراقبتاشو میگم