سوال های مرتبط

مامان امیرحسین🙍‍♂️ مامان امیرحسین🙍‍♂️ ۱ سالگی
مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا بیایین یه مشورت، خواهرم بچش ۳سالشه ،با بچه من همیشه همبازیایه خوبی ان ،معمولا هر روزی که خونه مامانم میریم زنگ میزنیم به هم که باهم تو یه روز اونجا باشیم ، هفته پیش خونه مامانم مدام من مواظب بچه ها بودم اون نشسته بود سر گوشی ،من بچه هارو سر گرم میکردم ،شوهرش که اومد من رفتم تو اتاق لباس پوشیده بپوشم از دور دیدم بچم دستش به در بوده و بچه اجیم دوبار درو کوبید رو دست بچم جوری که بچم هلاک شد از گریه ،شوهراجیم دوید طرفش و دستشو گرفت تو دستش و به اجیم میگفت کاش طوری نشده باشه من سریع خودمو رسوندم اجیم گفت بچه ات خودش درو بست رو دست خودش ،درصورتی که من دیدم بچه اون زد برام مهم نبود که کی زد همین که بچه ام اروم شد و سالم بود و دستش فقط قرمز شده بود و رفت دنبال بازی برام کافی بود حرفی نزدم فقط به مامانم گفتم من رفتم لباس بپوشم اینجور شد مامانم به اجیم گفت میخاستی مراقب باشی اجیم جلو شوهرش به مامانم گفت بچه اون کوچیکه اون باید مراقب باشه ، خیلی ناراحت شدم دیگه اومدم خونمون ،و این هفته هم که همه جمع شدن خونه مامانم،مامانم گفت بیا گفتم همش باید نگاهم به بچه ها باشه خونه بمونم بهتره ،با خواهرم قبلا زیاد تلفنی حرف میزدیم از اون شب یه هفته گذشت نه من زنگ زدم نه اون زنگ زد حتی بگه دست بچت ات خوب بود طوری نشده بود که ، الان میخاستم ببینم ناراحتیم بیجا بوده؟باید زنگ میزدم من؟؟
مامان سلین مامان سلین ۱ سالگی
تجربه واکسن هجده ماهگی سلین مادر
ازتجربه های مادرای گهواره، تا مقالات و مطالبی که خونده بودم حقیقتش ترسیده بودم از این واکسن و پونزدهم آذرماه نوبت واکسن سلین بود، خب مثل همیشه قبل از واکسن بردیم پیش دکترش (دکتر زادکرمی، فوق تخصص اطفال) که بعد از چکاب گفتند کمی گوش و گلو التهاب داره و سرماخوردگی خفیف ه دکتر نظرشون این بود با مصرف داروها که شامل؛ شربت پلارژین و پاراکید در صورت تب بالا نهایتا تا پنج روز بعد حالش اوکی ه و به واکسن ش میرسه.. و تاکید داشتند آنفولانزا نیست و نگران نباشم.
چند روز بعد از ویزیت سلین به شدت تب کرد و دونه هایی روی پوست ناحیه خصوصی اش دیدم، بلافاصله بردم دکتر
و بعله خانوم خانوما برای بار دوم به ویروس دست و دهن مبتلا شده بود🤦
البته خوب شد چون با نظر خانم دکتر متوجه شدم راه انتقال کجا بوده،پنج روزی درگیر این ویروس بودیم تا قشنگم خوب شد..
تو فکر این بودم که یکم بگذره و تقویت بشه بریم برای واکسن که..
یک روز در حین بازی با بابا، مچ دستش در رفت😒🤦
بماند که چقدر غم داشتیم و در به در دکتر ارتوپد تا چک شد، عکس گرفتیم و دکتر متخصص جاانداخت دستشو..
خب سه روز گذشت داشتم به واکسن فکر میکردم که یه روز صبح بلند شد بابا رو بدرقه کن ه دیدم اسهال شده🤦
و بعد از خوردن شیر صبحش، سلین چند وقتی ه فقط صبح شیر میخوره
به شدت آورد بالا🤦🥹
و باز ترس و استرس برای من
بازهم دکتر و دارو خداروشکر که زود رفتیم دکتر و با داروها زود حال عمومی ش خوب شد..
بعد از این مرحله یک هفته ایی سعی کردم فکرم سمت واکسن نره..
تا کمی تقویت بشه
بلاخره بعد از چهار هفته پرماجرا و مریض شدن های من و دخملی
دوازده دی ماه با سلام و صلوات رفتیم بهداشت