۳ پاسخ

منم بچم با وزن ۱۷۰۰ ب دنیا اومد دو هفته رشدش عقب بود و اصلا وزن نمیگرفت

وزن کم؟ ای یو جی آر بودی

وزن تولد کوچولوتون چقدر بود؟

سوال های مرتبط

مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
💕پارت دوم💕


روزا و ماه پشت سرهم میگذشت
کم کم داشتم حس و حال بارداری میگرفتم
حالت تهوع ها شروع شد
بهم ریختن هورمون ها شروع شد....
وابستگی زیاد به همسر😎😅
و قسمت سخت داستان ویارهاااااای عذاب آور
اولین ویارم این بود که بشدت از مرغ متنفرشدم و اصلا تحملش نداشتم
ولی تا دلتون بخواد عاشق دوغ شده بودم جوری که به جای آب هم دوغ میخوردم
خلاصه جونم واستون بگه که رسیدیم به سونوگرافی ان تی که خدارشکر گذروندیمش و عالی بود بعدازاونم سونو آنومالی که دیگ گفتن دارم مادر یه گل پسر خوشگل و شیطون میشم و منی ک تااون موقع هیچوقت فکرنمیکردم بچم‌پسر باشه همیشه ازمجردی باخودم فکرمیکردم بچه ام دختر باشه 😅🤣
نمیدونستم مامان یه پسربچه چطوریه اصلا کلا توی خانواده هم اکثرا دختر داریم
من درکل بارداری خوبی داشتم اصلا تاماه هشتم هرکی منومیدید متوجه نمیشد ک باردارم اینقدر که همه چیز نرمال و عادی پیش میرفت
هم سونو و ازمایشاتم
هم‌چکاپ های ماهیانه دکتر و مرکز بهداشت ک میرفتم همه چیز عالی بودخداروشکر🌹❤
مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
💕پارت ششم💕

واسه من مامان اولی بااون همه استرس و نگرانی که توی این چندروز کشیده بودم خیلی سخت بود بدون پسرم بخوام منتقل بشم بخش زنان و زایمان😓
وقتی همه مادرا با بچه هاشون بودن بغلشون میکردن شیرمیدادن
من فقط باید نگاه میکردم😓😓
خلاصه منو منتقل کردن ماما قراربود بیاد برای باردوم فشار رحمی بده
اخ نگممممممم که چی‌کشیدمممم بااون همه بخیه و درد از اتاق عمل بیای ربع ساعت بعدش بخوان فشار بدن فقط جیغ میزدم شوهرم بیرون بخش صدامو شنیده بود طاقت نیورده بود و خودشو رسوند به در اتاق
بالاخره تموم شد ولی فشارم پایین نمیومد و نوسان داشت بین ۱۴تا۱۶
ازبس جیغ و گریه کرده بودم و بخاطر عمل لب و دهنم خشک خشک شده بود
مامانم با پنبه خیس میکشید به لبم
قراربود تا ۸شب چیزی نخورم و بعدش بلندشم راه برم
به هرزحمتی بود راه رفتم و کلی بهم فشار اومد ولی مجبور بودم بخاطر پسرم سرپاشم...
صبح شد دیدم مامانم خیلی بیحاله گفتم شاید شب تاصبح بیمارستان بوده نخوابیده خستس به هزار زحمت فرستادمش خونه ظهر زنگ زد که اونم بستری شده و کرونا گرفته....حالا من موندم و یه عالمه فکروخیال
مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
💕پارت پنجم💕

بلههههههه بنده بستری شدم به مدت 5روز و تحت نظربودم هرسرم و آمپولی بود امتحان کردن واسه
آنژیوکت حدود ۱۰روز روی دست من بود
منی که ترس داشتم از یه شب بیمارستان موندن از آمپول.سرم.ازمایش و هرچیز دیگه ای
کلی ازمایش گرفتن
هر4ساعت امپول میزدن غیراز سرمی که دستم بود
ولی فایده نداشت
روزسوم بستری بود آزمایش کشت ادرار دادم قراربود جوابش اگ خوب باشه منومرخص کنن وهفته آینده بیام واسه زایمان
کلی امیدوار بودم ک بالاخره تموم میشه و پسرم سروقت دنیا میاد
ولی انگارنشد شایدم حکمت خدابود واسه منی که اینقدر ترس عمل و اتاق عمل داشتم همه چیز یهویی انجام بشه
خلاصه همون جور که باهمسرم حرف میزدم و میگفتم دیگ امروز مرخصم راحت میشم دیدم صدای مامای بخش میاد که سرییییییع لباس بپوش اتاق عمل اماده کنید زایمان اورژانسی.....
و منی ک از شدت شوک و ترس فقط گریه شدید و بلندمیکردم ک نمیتونستم اروم بگیرم ۱۱نیم ظهربود روز 29آذر منو اماده کردن که ببرن اتاق عمل
و من کل مسیر گریه میکردم و میگفتم بچم چیزیش نشه
اخه بهم‌گفته بودن چون زودتردنیا میاد و نارس هستش ممکنه نیاز باشه بره دستگاه...
وارد اتاق عمل شدیم...
دکتر با روی خوش استقبال کرد و کلی بغل و بوسم کرد و ارومم کرد...
شروع کرد بی حسی زدن ک ازشدت ورم زیاد سوزن به نخاع نمیرسید و دوبار زد
عمل شروع شد و گریه های من ادامه داشت ....
بالاخره پسری به دنیا اومد و اوردنش نشونم دادن فقط به دکتر میگفتم‌بگین ک حالش خوبه و سالمه
که خداروشکر سالم سالم بود ولی وزنش یه مقدار کم بود که مجبورشدیم۵روز بستریش کنیم
مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 مامان 👶🏻ARSALAN👶🏻 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
💕پارت سوم💕
خلاصه رسیدیم به هفته 34و سونو اخر‌ که متاسفانه گفتن وزن بچه دوهفته عقب تراز سنش هست
خیلی نگران بودم خیلییییی زیاد
تاخودمو برسونم به دکترم و نظرشون بدونم همش توفکروخیال بودم توی نت سرچ‌میکردم
بالاخره رسیدم‌و دکتر گفت چیزخاصی نیست مکمل و پودر لیدی میل مصرف کن دوهفته یکبارسونوبده
منم سریع راه ب راه رفتم جلوجلو سونو دوهفته دیگ نوبت گرفتم و توی این مدت تمام تلاشمو کردم بزور غذا میخوردم مراقب خورد وخوراکم بودم ولی هربار که سونو میرفتم همیشه وزن بچه کم بودمتاسفانه واین خیلی منو نگران میکرد
رسیدم به ماه نهم یه شب ک رفتم سونو بدم بازم وزن چک‌کنم دکتر گفت یه سونو کالرداپلرهم انجام بده اخ ک نگم چی به من‌گذشت وقتی اینوگفت چون راجبش خیلی خونده بودم و میترسیدم
خلاصه نوبت گرفتم و سونو انجام شد که خداروشکر نارسایی جفت این داستانا نداشتم
و بازهم تجویز سونو وزن واسه دوهفته اخر بارداری....
و همچنان وزن کم‌جنین
ویزیت اخرم بود دکتر نامه داد که ببرم دکتربیهوشی تایید کنه و اماده زایمان سزارین بشم به تاریخ۱۴۰۳/۱۰/۴
دکتر بیهوشی تاییدکرد و ....