دیشب ی خواب بسیاااار مسخره و عجیب دیدم 😐
خواب دیدم باردارم رفتم بیمارستان زایمان طبیعی بعد وقتی بابام اومد دنبالم بچم نبود
بعد اصلا من یادم نبود چطوری زایمان کردم هیچی یادم نبود همش میگفتم من اصلا یادم نیست چطوری زاییده انگارم بیهوش شدم
بعد حالا اون بچه حس میکردم مشکل دار بود
بعد ت خواب اون بچه حاصل تجاوز بمن بود😑😑😑
ینی تو ی جمع بودم بهم تجاوز شده بود و من باردار بودم
بعد همش میگفتم نکنه بچه ی مشکل داشته باشه
همون لحظه سوزش بخیه های واژن اذیتم میکرد😂😂هنوزم دردش تو بدمه انکار واقعی بود
بچه رو آوردنش پیشم سینم رو در آوردم یهو با ولع شروع کرد ب خوردن😂تا سیر شد خوابید
پسر هم بود
در کل خواب خیلی عجیبی یود 😒🙄

۴ پاسخ

اونی بهت تجاوز کرد خوشگل بود حالا 😁😁

صدقه بزار ان شاالله خیره

😂😂😂😂چقدر قاطی پاطی

شام چی خورده بودی و چقد خوردی؟ 😐😐🤣🤣🤣

مقالات مرتبط

سوزش واژن بعد از سزارین
سوزش واژن بعد از سزارین | علت و روش‌های درمان آن
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
ترمیم واژن بعد از زایمان طبیعی
ترمیم واژن بعد از زایمان طبیعی | انواع جراحی‌های جوان‌سازی...
ضعف و خستگی بعد از زایمان
ضعف و خستگی بعد از زایمان . راه‌های مقابله با آن

سوال های مرتبط

مامان آیرا مامان آیرا ۱ سالگی
بچه ها دیشب خواب دیدم حامله ام رفتم بیمارستان برای زایمان. انقد میترسیدم ار زایمان .هم فکرم پیش دخترم بود هم اینکه میگفتم وای من چرا حامله شدم پس کارم چی میشه وای‌.تعبیرش میدونین
مامان دخترم💜 مامان دخترم💜 ۱ سالگی
درست بدن با بدن فرق داره و همه بدن ها ب سزارین ی جور واکنش نشون نمیدن اما من داغون ک چه عرض کنم نابود شدم دوتا زایمان طبیعی داشتم درست مردم زنده شدم ولی بقران بعدش انکار پریود بودم انکار ن انکار اصلا بعد زایمان اصلا افت بدن نذاشتم افسرده گی خیلی کم چند روز اما سزارین ک کردم کلا نابود شدم سیستم ایمنی بدنم ب زیر 50رسیده پا درد کمر درد افسردگی ک سر دخترم گرفتم افتضاح بود با کلی دارو خوب شدم تا 4روزمثل مرده ها بودم بخیه هام درد میکرد در کل ک راضی نبودم دیشب خواب میدیدم حامله ام ب دکتر میگفتم نمیشه طبیعی زایمان کنم بدنم نمی‌کشه سزارین خیلی از بین رفتم بقران 24سالم ولی انکار 50سالم ی موکت نمیتونم دیگ بشورم اگه برگردم ب عقب لازم طبیعی میرم پسرا رو طبیعی زایمان کردم سر دخترم گفتم بزار سزارین تجربه کنم با زیر میزی بیمارستان 40ملیون خرج مردم ولی نابود شدم دیگ
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان سامیار🥰 مامان سامیار🥰 ۱۷ ماهگی
سلام خانما .پسرم خواب بود چند بار تو خواب جیش کرد .اصلا سابقه نداشت تو خواب عصر جیش کنه.بعد یهو بدنش داغ شده .عصری ی بستنی خورد .از اون میشه یعنی
مامان هدیه مامان هدیه ۱ سالگی
هدیه امشب نمیدونم چش شده بود بیدار شده بود از خواب همش میگفتم جیش ولی جیشش نیومده بچم خیلی گریه کرد و دستش رو می اشت اونجاش منم همش شکمش رو ماساژ دادم بازم همون جوری گریه میکرد دیگه ب هر سختی ک بود الان خوابید
خدا کنه تا صبح دیگه راحت بخوابع
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان ۱ سالگی
سلام مامانا ی سوال داشتم
امروز تو ی جمعی بودم که یکی از دخترشون از پسر من ۳ ماه کوچیکتر بود پسر من خیلی سعی داشت گاز بگیره بچه هارو یا با جیغ میگفت اونارو بغل نکنید باهاشون ارتباط برقرار میکرد بازی میکرد اما هرازگاهی سعی میکرد گازشون بگیره خیلی شیطنت میکرد یعنی من کل مهمونی یه کله رو پام بودم اما بچه ی اونا اینجوری نبود کلا
امکان داره بچه من مشکلی داشته باشه؟؟؟توروخدا راهنماییم کنید خیلی میترسم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان مهرسا ومهدی یار مامان مهرسا ومهدی یار ۱ سالگی
سلام یکی از خاطره‌ی زایمان اولم براتون بگم که من بعداز ۱۷ ساعت بستری شدن. سزارین اورژانسی شدم البته دریغ از یکم درد چون اصلا درد نداشتم من هفته‌ی ۴۱ بودم و بچم پی پی کرد خورد همون باعث شد من بچم ۶ روز بیمارستان بمونیم چون عفونت کرده بود و همون ۶ روز من با درد بسیار زیاد و کاملا ناشی به زور سرما بودم دخترمم که بستری بود بدنش عفونت داشت اصلا شیر نمی خورد این منو بیشتر عذاب میداد وسینه هام پر بودند ولی حیف که سر سینه ام صاف بود دخترم نتونست بخوره شیرخشک شد ولی هیچوقت یادم نمیره من روز پنچم از زایمانم بود که یهو فشارم افتاد رفتم به اون بخش پرستار گفتم حالم بده نمی تونم بلندشم گفت به من ربطی نداره برو اورژانس فشارتو چک کنه .اورژانس هم طبقه همکف تو حیاط بود من طبقه‌ی دوم بودم چون میخاستم دخترمو بردارم یهو دیدم دستام بی حس شدانگار رفتم به سوی اورژانس گه یهو افتادم پاهام به لرزه افتاد یادم نمیره یه خانومی بود اونجا که بچه ی خودش هم بستری بود اومد بلندم کرد بهم آبمیوه داد حالم بهتر شد یکم رفتم به اون پرستارگفتم من بهت گفتم حالم خوب نیست چرا محل ندادی گفتی ما مسول تونستیم گفتم مسول نبودی آدم که بودی گفتم چه جور مسول بچه می که شاید بچم از دستم می افتاد همون لحظه گفت بروبابا
هنوزم بعداز ۶ سال اون پرستاز رو نبخشیدم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان جوجه مامان جوجه ۱۷ ماهگی
بعد از حدود یه سالو نیم از زایمانم چرا نمیتونم خاطره روی زایمان فراموش کنم😭هعی صدای اون پرستارا تو. ذهنم میچرخه نصف شبی باز یاد اون روز کذایی افتادم اعصابم خورده😔

شاید بگین مگه چیشده من قرار بود طبیعی زایمان کنم ۱۰ساعت تو زایشگاه بودم اما دهانه رحمم از دوسانت بیشتر باز نشد و اینکه بعد از ده ساعت متوجه شدن پسرم بریچه کلا نمی‌شده طبیعی بیاد
بااینکه من تحت نظر ماما بودم خیلی هم اصرار کردم اون آخرا ی سونو برم اما نزاشت گفت نیازی نمیبنم ۳۱هفته بچه سفالیک بود. وزنش خوب
خلاصه. راهی اتاق عمل شدم بچه م بدنیا اومد بعد از چنددقیقه گفتن بچه مشکل اسکلتی داره و مشکلات ظاهری حتی. گفتن بچه ت فلجه ینی دنیا رو سرم خراب شد😭
الان پسرم ماشالله سالم ن مشکلی داره نه هیچی

همش میگم نکنه اونا فک کردن من میدونستم بچه بریچه و رفتم ده ساعت علافشون کردم خواستن ازم انتقام بگیرن که بهترین روز زندگی مو اینجوری خراب کردن

الان یهو دفترچه زرد پسرمو دیدم که نمره اپگار شو نوشتن۹از ۱۰ ینی وضعیت عالی

همش میگم چراا چرااا ااخع اینجوری کردن باهام هیچوقت ازشون نمیگذرم😔
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان نور چشمی مامان نور چشمی ۱ سالگی
دخترا نمیخوام جو بدم یا بترسونمتون
من اعتقادی به این چیزا ندارم اما یکی دو هفتست وقتی شوهرم خونه نیست با پسرم تنهام چیزایی از گوشه چشمم رد میشه
امروز پسرم تو اتاق خواب بود داشتم غذا درست میکرد یه نفر قد بلند سایه مشکی اومد تو آشپزخونه از گوشه چشم برگشت کسی نبود باز چند شب پیش صدا شدید گریه اومد رفتم دیدم پسرم خوابه عمیقع دیشبم پسر ساعت ۴ بیدار شد همش یکی رو صدا میکرد و با انگشت اشاره چیزی نشون میداد خواب بودم بیدار شدم دیدم حوله پشت در اتاق خواب مون بود منم اولش فک کردم چیزیه پسرمم پلک نمی‌زد فقط اشاره میکرد و می‌گفت عه هه

بنظرتون چیکار کنم دعا کنم😢فک میکردم خیالاته اما انگار داره تکرار میشه جوریع ک سایشو میبینم جیغ میزنم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان جوجه کوچولو مامان جوجه کوچولو ۱ سالگی
ینی دیگه حالم داره بهم میخوره ی مدت دائم بچم ب من آویزونه الکی گریه میکنه همش میخاد بغلم باشه ینی اینقد گریه میکنه رو روانمه بچه های شماهم اینجورین؟اصن اینجوری نبود دخترم😭
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ✨آرتین✨ مامان ✨آرتین✨ ۱ سالگی
خواب دیدم باردارم اینم پسر بود😶
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱ سالگی
ی چیزی توی گالری دیدم ترکیدم از خنده من نزدیک یکسال اقدام بودم بچه دار نمیشدم بعد دیگه کلا ناامید بودم دنبال دوا و دکتر بودم ک پیدا کنم ک یهو دیدم بیبی چک ام مثبت شد یعنی پشت سر هم با فاصله ی نیم ساعت همینجوری تا شب بیبی چک زدم تا مطمئن شدم بعد برا یادگاری ازشون عکس گرفتم واقعا شوق و حس حالم قابل وصف نبود توی هوا بود گریه میکردم خداروشکر میکردم ولی خب بعد یکماه دیگه این شوق و خوشحالی ها جاش رو میده به استرس تا زمانی ک دنیا بیاد بعدش ک دیگه تا الان همینجوری درگیر بچه داری مثل اینکه شورش فقط برا همون یکماهه ولی بازم خداشکر بچه نداشتن واقعا سخته
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ❀بنـد انگشتے❀ مامان ❀بنـد انگشتے❀ ۱۶ ماهگی
دیشب خواب دیدم از دانشگاه میبرن مشهد اما اسم من نیست توی لیست
منم قایمکی قاطی بچه ها شدم پیاده رفتم تا یه جایی بعد گفتم الان بلیط بخوان چی
وسط راه با چشم گریون برگشتم برگشتنی دو تا از اموات رو دیدم که انگار مسئول کاروان بودن بهم گفتم اگه بلیط نداری برگرد کلی گریه کردم تو خواب
کلا از وقتی بیدار شدم ناراحتن آخه چرا
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 🦋ترنمم🦋 مامان 🦋ترنمم🦋 ۱ سالگی
یادمه پارسال آذر ماه بود که رفتم کیش ..
بنده خدا همسرم کلی برنامه ریخت برای این سفر که به من خوش بگذره چون فوق العاده افسرده شده بودم بعد از زایمان
زایمان خوبی هم نداشتم خیلی حالم بد بود دختر عمم با من زایمان کرده بود همه میگفتن بجه تو ریزه یه طفلکی هم میگفتن و میرفتن نمی‌فهمیدند با این حرفشون چی به سر من مادر میاد ..
خلاصه رفتم کیش ی ذره از آدما دور بشم تو کشتی بودم ک یه خانمی گفت بچت چند وقتشه منم با ذوق گفتم نزدیک ۴ ماه گفت وا چقدر ریزه ..
زدم زیر گریه دیگ نتونستم جلوی خودمو بگیرم لعنت فرستادم برای هرکسی که اینجوری میگه .
مسافرت کوفتم شد تو فرودگاه یه خانمی رو دیدم بچش تو کالسکه بود دیدم چقدر داشته ماشالله رفتم گفتم چند وقتشه
گفت فارسی نمیفهمم زنه روس بود
خدا خدا میکرد بگه دوسالشه یه سالشه
یه چیزی نگه ک دوباره بهم بریزم..
الان یک سال گذشته از اون موقع ولی هیچ وقت یادم نرفته چقدر مقایسه شدم ک بچت ریزه ریزه ..
ی دفعه یادم افتاد گفتم اینجا بنویسم .
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
مامانا امروز خونه بودم دوقلوهارو گذاشتیم رو پا بخوابونیم
شیر خوردن روی پا تموم که شد دخترم انقد گریه کرد و داشت کشتی می‌گرفت باهام.‌عروی سعی کردم رو پا نگهش دارم کلی گریه کرد کم بود استفراغ کنه... پسرمم بعد شیر گریه کرد و خودش رو از رو پا انداخت زمین‌.... خلاصه که هیچی موفقیت آمیز نبود و بعد آروم شدن دوباره بردیم تو گهواره خوابیدن...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ܢܚ݅ߊ‌ܣߊ‌ࡍ߭ مامان ܢܚ݅ߊ‌ܣߊ‌ࡍ߭ ۱ سالگی
وای مردم ی لحظه😵‍💫😵‍💫
شاهان خواب بود یهو ی جیغ خیلی بدی تو خواب کشید ک یهو پریدیم بالا باشوهرم.سابقه نداشت اینجوری تو خواب جیغ بزنه اونم ب این وحشتناک 😵‍💫😵‍💫
هنوزم ک هنوزم قلبم داره تند تند میزنه و دستام میلرزه 😵‍💫🤦🏻‍♀️
شنبه خود را چگونه اغاز کردید؟ ب نام خدا با جیغ خــــــــــــــــــیلی وحشتناک پسرم😐🤦🏻‍♀️
مشاهده ۵ پاسخ دیگر