امروز چقد روز بدی بود صب یبار پسرم میخلست راه بره افتاد زمین اللنم میخاستم شام درست کنم ب مادر شوهرم گفتم بیا اشپز خونه پسرمو گذاشت رو میز غذا خورب نشسته بود مادر شوهرمن گرفته بود من خوردم ب صندلی کم مونده بود پسرم بیفته افتاد ولی گرفتیم خدا بخیر کنه

اینجوری باشه کلا همه روزای ما بده که دختر پسر من همش تو دست و پایه مایه همش میخوره زمین 🫤🫤

وای نگو برامنم یخ قسمت از روز خیلی ترسناک بود بچم افتاد بود گریه کرد بقلیش کروم دیدم از حال رفت صداش نمیومد به پشتش زدم صداش بالا اومد مردم وزنده شدم خیلی بد بود الاهی خدا خودش نگهدار بچها باشه خدا نکنه غافل بشیم یه لحظه

خدا روشکر بخیر گذشته پس🤲🏻