#تجربه زایمان طبیعی پارت اخر
خلاصه با ترافیک بی سابقه و با درد و انقباض های منظم که با تنفس اروم میکردم و کیسه ابی که همچنان در حال خالی شدن بود ساعت 8 به بیمارستان رسیدم(و اشهدمو خوندم و با خودم میگفتم تا شب دستم بنده برا زایمان) و رفتم برای معاینه و تعویض لباس.
تو معاینه هم فقط با ترس میگفتم من واژینیسموس دارم و نمیتونم ولی اونا کار خودشونو کردند وبا سختی معاینم کرد پرستار گفت 4 سانتی
منو بگین داشتم شاخ درمیوردم😐😂سریع بردنم برا بستری و یه امپول فشار هم زدن، زدنش همانا و انقباض ها که مثل درد پریودی بود همش زیاد میشد همانا به حدی رسید که بعد از نمیدونم چند دقیقه انقباض و انبساط های ترقیبا دو دقیقه ای من جایی رسیدم که صدای ناله هام کل بخش زایشگاه رو برداشته بود
(تو پرانتز بگم که اونجا به غیر از من پنج نفر دیگه هم اومده بودن ولی همه برای سزارین و منم اه از نهادم بلند شد که کاش سزارین بودم🤧)
بعد از نیم ساعت ناله هام شده بود داد زدن و فقط میگفتم پس این اپیورال رو کی میزنین، اونا میگفتن میزنیم صبر کن زنگ زدیم دکتر بیاد... دیگه اینقدر بی قراری کردم ماما اومد دوباره معاینم کرد و گفت 6 سانت شدی،.. منم وسط درد فقط تعجب که این داره چی میگه مگه میشه..
ادامه کامنت👇

۸ پاسخ

چون فکر میکردم برای هر سانت باز شدن باید ساعتها درد بکشم و پاشم ورزش کنم و این حرفا ولی همه ی این اتفاق تو 4 دقیقه رخ داده بود.. اینجا بود که من فقط میگفتم پس این بی حسیو بزنین توروخداا من نمیتونم، از طرف دیگه ایم دکتر هنوز نیومده بود همش زنگش میزدن که بیاد
تا پرستار رفت بیحسیو بیارن و بزنن 5 دقیقه طول نکشید ولی قبلش من

عزیزم دکترتون کی بود؟؟

من 7ساعت درد کشیدم بعد بچه ب دنیا امد ولی من موقعه ک بچم ب دنیا بیاد اصلا ماساژ شکمی ندادن بعد اینکه تو اتاقی ک بودیم زایمان کردم تختم دوتا میشود خودش موقعه زابمان اون نصف تخت بردن و اینکه هرکی ی اتاق جدا واسه خودش داشت ک حموم دستشویی داخلس بود

عزیزم مبارکت باشه
والا در برابر من ک زایمان خوبی داشتی 😁😁😁

مبارکه
عزیزم کمپوت اناناس میخوردی یا خود آناناس؟ روزی چند وعده و چقد میخوردی؟
و اینکه خاکشیر هم توضیح بده که چجوری و چند وعده میخوردی

عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟

مبارکه واقعا حس خوبیه وقتی زایمان میکنی😍منم زایمانم مثل شما فیزیولوژیک بود 😊 تجربه امو بخون

عزیزم مبارکه ❤ وقتی زایمان یکی دیگه رو میخونم دلم واسه روز زایمان خودم تنگ میشه🥺

سوال های مرتبط

مامان ماهان مامان ماهان ۱ ماهگی
پارت دوم طبیعی - سزارین
دوشنبه صبح دکترم اومد معاینه تحریکی برام انجام داد چون فقط یک سانت باز شده بودم. تا حدود ساعت دوازده ظهر هرچی معاینم کردن فقط دو سانت دهانه رحمم باز شده بود در صورتی که دردهام پشت هم و شدید شده بود. هرچی هم بهشون گفتم برام ایپیدورال بزنین قبول نکردن چون به چهار سانت نرسید. با دکتر که تماس گرفتن گفت کیسه آبو پاره کنن، وقتی پاره کردن متوجه شدن بچه مدفوع کرده ولی همچنان اصرار داشتن به زایمان طبیعی. ماما که معاینم کرد گفت سر بچه هنوز بالاست ولی یه چیزی حس میکنم که نمیدونم چیه، به سر پرستارشون گفت اونم معاینم کرد گفت دست بچست که قبل از سرشه
دوباره ماما معاینم کرد، بعد دکتر شیفت رو صدا کردن اونم اومد معاینم کرد و گفت دستشو جا به جا کردم و زدم کنار.دوباره ماما معاینم کرد. با هر بار معاینه هم به هم دیگه میگفتن باید سزارین بشه ولی باز همچنان معاینه میکردن. من که دیگه از درد فقط جیغ میزدم و گریه میکردم. آخه فکر کن نیم ساعت در حال معاینه شدن باشی. انگار طبیعی زایمان کرده باشم. به دکترم خبر دادن گفت آمادش کنین برای سزارین.
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۴
چند دقیقه بعد انقباض بعدی میرسید و من نه تنها نمیتونستم هیچ ورزشی کنم که التماس میکردم من حس زور دارم. به ماما میگفتم من میخوام ورزش کنم ولی واقعا نمیتونم، اونم میگفت حق داری. دوباره انقباض بعدی و حس شدید زور، ماما میگفت همینجا بشین من میگفتم بخدا دستشویی میکنما. وضعیت اینقدر بد بود که همونجا نشستم و فقط لخته های خون ازم دفع میشد و دستشویی در کار نبود. دیگه نمیتونستم بلند بشم همونحا نشستم و فقط زور میزدم و ماما کمرم رو ماساژ میداد و چایی میخورد😂 منم میگفتم همینجوری بهم ورزش بگو، گفت لگنت رو بچرخون ولی چرخاندن همانا و شروع انقباض بعدی همانا، بیخیال ورزش شدم و همونجا نشستم و زور زدم. واقعا احساس بیچارگی میکردم، چون نمیتونستم ورزش و تنفس کنم. ماما گفت بخواب ببینم چند سانتی که اینقدر حس زور داری. معاینه کرد و گفت۶ سانتی. اینم بگم که معاینه در برابر اتفاقای دیگه که اونجا میفته اصلا سخت نیست. بلند شدم و چند دقیقه هم به روال قبل گذشت، زمان از دستم در رفته بود و نمیدونم چی شد. گفتم من بی دردی وریدی میخوام، دکتر بهم گفته بود اپیدورال نکن که زایمانت طولانی نشه. گفتن باشه. منو خوابوندن تا نوار قلب بگیرن ولی شدت انقباضام زیاد بود و از درد به خودم میپیچیدم و هی میگفتن الان از روی تخت میفتی پایین. بین دردام داد هم میزدم، با اینکه اصلا اینکارو دوست نداشتم ولی نمیتونستم خودم رو کنترل کنم. دوباره معاینه کرد و گفت۸ سانت شدی. من گفتم بی دردی میخوام دیگه نمیتونم. صدای ماما رو میشنیدم که به همکارش میگفت ۸سانته یکم تحمل کنه زایمان میکنه بدون بی دردی، ولی واقعا برام قابل تحمل نبود. گفتن بخواب و ماسک زدن رو صورتم، منم اینقدر درد داشتم اصلا متوجه نشدم این گازه نه وریدی😂
ادامه تاپیک بعد
مامان مه چهره مامان مه چهره روزهای ابتدایی تولد
سلام به همگی اومدم اینجا براتون از تجربه زایمان طبیعی بگم 😄
من پنج شنبه شب بعد از خوردن شام عید خونه بابام درد شدید اومد سراغم رفتیم بیمارستان معاینه شدم بهم گفتن یه سانت باز شدی ولی زایمانی نیستی برو خونه فردا بیا
منم شب که اومدم خونه یه ساعت رفتم پیاده روی فردا ساعت شش و نیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم ورزش هامو زیر دوش انجام دادم صبحانه مفصل خوردم رفتم بیمارستان برای معاینه اما وقتی رفتم گفتن بخاطر دیابت باید ختم بارداری بگیری ۳۹ هفته پنج روزم بود
خلاصه منو بستری کردن ساعت ده صبح بهم آمپول فشار زدن تا ساعت سه چهار بود که درد هام شروع شد هم زمان هم روی توپ باید ورزش میکردم
ساعت شش بیس درد هام زیاد شد ماما معاینم کرد هنوز دستش رو وارد بدنم نکرده بود کیسه آبم پاره شد 🤧🥴
ساعت نه نیم شب معاینم کردن گفت دوسانت شدی اگه تا فردا زایمان نکردی باید سزارین اورژانسی بشی 😓
منم به شدت از سزارین میترسیدم
کل شب بیدار بودم از استرس سزارین
فردا صبح شنبه بعد از گرفتن سرم آنتی بیوتیک ساعت شش صبح بهم آمپول فشار دوم رو زدن که ده دقیقه بعد درد های فوق العاده شدید شروع شد و چون از روز قبلش نخوابیده بودم به شدت ضعف داشتم و خوابم می اومد 🥴
ساعت یازده از شدت فشار رفتم سرویس بهداشتی وقتی اومدم بیرون نتونستم سر پا باشم و نشستم رو زمین سریع بهم دستگاه تنس وصل کردن و یه آمپول زدن به پام که خیلی خوب بود ساعت یازده چهل دقیقه بود شروع کردم داد زدن که فشار دارم و نمیتونم کنترل کنم ماما و پزشک اومدن داخل دیدن از صبح که سه سانت بودم و کلا از زایمان طبیعی من ناامید شده بودن متوجه شدن که دهانه رحمم نه سانت باز شده
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
خلاصه که من یه شام سبک خوردم و شروع کردم به ورزش روی توپ و دوش آب گرم و اسکات زیر دوش و ورزش‌های زایمانی. تا بعد از نماز صبح که دیگه انقباض هام حدودا ۵ دقیقه شده بود. ماما همراهم گفت عالیه برو بیمارستان با وضعیت معاینه دیشب احتمالا ۵ سانت بیشتر شدی و برو بزنم خبر بده. رفتم بیمارستان معاینه کردن همون دو سانت بودم😐 خلاصه نوار قلب گرفتن پرستار شیفت اومد گفت وای نوار قلب بچه خیلی بده و یه خط صافه و برو یچزی بخور دوباره بیا. اغا من ترسیدم و دردام کلا قطع شد😫 یعنی انقباضات منظم ۵ دقیقه یا ۳ دقیقه شده بود ربع ساعتی یبار. دوباره نوار قلب گرفتن اوکی بود. میخواستم برم خونه پرستار زنگ زد به دکترم و دکتر گفت نرو خونه و اگر سیر زایمان پیشرفت نکرد ساعت ۱۲ ظهر به بعد امپول فشار بگیر. من تا ساعت ۱۲ مرتب داشتم ورزش میکردم با وجود درد و بعد که امپول فشار زدن بازم معاینه کردن همون دو سانت بودم. خلاصه زنگ زدم به ماما همراهم که بیاد کمک. وقتی اومد انقباض ها به دو دقیقه رسیده بود و از درد اشک میریختم. ولی دائم درحال ورزش و خرما خوردن و اینا بودم. دکترمم این بین اومد بهم سر زد و کیسه آب رو پاره کرد که پیشرفت کنم ولی دریغ. اینقدر خسته شده بودم که روی توپ ورزش میکردم چشمام می‌رفت. خلاصه حدودای ساعت ۴ اینقدر درد داشتم که التماس میکردم اپیدورال بزنن دیگ برای بار هزارم معاینه کردن سه سانت شده بودم و میگفتن تا قبل ۴ سانت نمیزنن ولی من خیلی اصرار کروم و قبول کردن. وقتی اپیدورال زدن یه نیم ساعت خوابیدم و بعدش دوباره پا شدم ورزش کنم. دکتر و تمام ماماها متعجب بودن که بچه اینقدر پایینه وضعیتش اینقدر خوبه ولی دهانه رحم باز نمیشه.
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۲ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان نی نی حسام مامان نی نی حسام ۲ ماهگی
سلام مامانا
من اومدم با تجربه زایمان طبیعی م
هفته چهلم هم تموم شد ومن زایمان نکرده بودم و از همه چی خسته شده بودم و همش گریه میکردم غیر از یک سانت رحمم دیگه باز نبود و دهانه رحمم سفت بود و سر بچه خیلی بالا بود و هیچ دردی نداشتم
و دکتر بهم گفته بود وزن جنین زیاده و منم منتظر بودم که دردم بگیره امن از یه ذره درد
دیگه شب قبلش یه کم کمر دردم زیر شکمم نسبت به شبای دیگه بیشتر درد میکرد ولی قابل تحمل بود
ولی این اواخر هر ۵دقیقه منو ادرار می‌گرفت و یه هفته بود اسهال و دل‌پیچه داشتم و حالت تهوع
قرار بود صبحش برم پیش ماما تا منو معاینه کنه و ببینه وضعیت م چطوره که رفتم و معاینه کردو گفت دو سانتی ولی سر بچه بالاس و کیسه آبم دو سه روزه نشتی داره من هم گفتم یه کاری کن که برم زایشگاه دیگه خسته شدم اون طفلک هم کیسه آبمو دست کاری کرد و بیشتر پاره کرد همین که پاره کرد گفت الان ۳سانت شدی و عالی هستی برای زایمان ولی رفتی زایشگاه اسمی از من نبر منم گفتم باشه دیگه با کیسه آب پاره رفتم زایشگاه و منو بستری کردن تو سرم هم آمپول فشار زدن برام بعد حدود دو ساعت. دهانه رحمم همون ۳سانت بود که واسم سوند وصل کردن و ماما همراهم گفت سوند که افتاد زنگ بزن من بیام
دیگه ساعت ۱۲که بستری شدم تا ساعت ۲.۵بعد از ظهر ۴سانت شدم با سوند
پسوند افتاد وزنگ زدن مامام اومد ومن درد داشتم ولی غیر قابل تحمل بود واقعا با تنفس و اینا
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن