حالا همون میاد میگه وای بچه خواهرم ۳ کیلو و خورده ایه گفتم چند کیلو گفت نمیدونم ولی ۳ ببعده بعدش فهمیدم ۲ گرم از پسرم کم وزن تره به اون افتخار میکرد بعدش میگه وای اون زرنگتره یا میگه این چرا میخوابه این چرا دستشوییشو میکنه یا میگه چرا دوساعت دوساعت شیرش میدی یا میگه چرا چشمش عفونت میده یا میگه وای یچه شپش گرفته گفتم کو نگاه کردم دیدم کف سرش پوسته پوسته شده😐یا میگه این چرا شکمش اینقدر باد داره چرا قرمز میشه بعدش گریه میکنه یا چرا شیرو بالا اورد و یاهایه دیگهه
خودشم همیشه میگه بچرو نمیارین من ببینمش دلم براش تنگ شده هر دفعم عیب میزاره روش چیکار کنم دقیقااا؟؟🥲

عادتشه دیگه بعضیا کلا عیب میزارن دست خودشونم نیست یا منظور بد هم نداشته باشن

مادر شوهر منم عیب میذاره خار مادرمو سرویس کرده ی بار بش گفتم انقد عیب نذار رو بچم بازم میذاره الان ماهی ی بار میرم خونش دوسه ساعت میمونم بر میگردم اون تایمی ک هستمم میرم تو اتاق خاب

یعنی دقیقا این مادرشوهرم😮‍💨💔
اینقد ازشون متنفرم ازهمه خانواده شوهرم بدم میاد🤢💔

یبار قاطی کن واسش بگو بچه من و با هیچ بچه دیگ ایی مقایسه نکن بار آخرت باشه

خداصبرت بده خواهر