۴ پاسخ

به سلامتی💝🧿

مبارکه عزیزم خدارو ششششکر سلامت بغلش گرفتی خیلی حس قشنگیه خدا حفظش کنه براتون 😍🥰
برا مام دعا کن به حرمت این روزای عزیز به سلامت برسیم به روز آخر 🥰😍

درد زایمان سزارین چجوریه الان خوبی درد اینا نداری ؟

مبارکه عزیزم 💙
سوند و تزریق بی حسی اذیت داشت؟
حس اتاق عمل چجوری بود ؟ترسناکه؟

سوال های مرتبط

مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین ۳

قبلش هم پرستار بهم گفت بشین روی تخت پاهاتو دراز کن دستاتو بزار روی زانوهات و سرتو به داخل خم کن و نفس عمیق بکش بعد هم دکتر امپول رو زد، بعدش دراز کشیدم و پاهام کم کم مور مور میشد و همش میترسیدم نکنه تیغ جراحی رو بزنن و من حس کنم خیلی میترسیدم ، دستام رو بستن، پرده کشیدن رو به روم ، حقیقتا اصلا متوجه نشدم که بریدن و چطور شد فقط بعد از پنج دقیقه تقریبا صدای گریه دخترم و شنیدم اینقدر اون لحظه یه حس خاصی داشتم و فقط اشک میریختم🥹
خیلی حس خوبی بود دو سه دقیقه ای طول کشید تا اوردنش کنارم بدنش خنک بود وقتی اوردن چسپوندن به صورتم فقط بوسش میکردم و اشک میریختم خیلییی حس خوبی بود خیلی زیاد کل استرسم اون لحظه رفت ترسم رفت . بعدش بچه رو بردن بیرون پیش مامانم اینا و بخیه هارو که زدن خیلی طول کشید همونجا روی تخت یه لرزی هم افتاده بود توی بدنم و فقط میلرزیدم از سرد ، سرد افتاده بود توی بدنم ، جوری بود که تخت میلرزید، بعدشم که منو نیم ساعتی توی اتاق ریکاوری بردن تا حس پاهام بر بگرده
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین روزهای ابتدایی تولد
پارت نهم #تجربه_زایمان
گفت زور بزن زور زدمو نمیدونم چی بود قیچی یا چاقو ندیدم... گفتن تکون نخور باز تکون میخوردم🥲🤦🏻‍♀️و دردی داشت و به عقب میرفتم بعد یکی دوبار گفت زور بزن و یاعلی گفتم زور زدم دیگه جیغ هم کشیدم🥲😅 و آخیش سرش امد و بقیشو کشیدن بیرون عین ماهی آمد بیرون و وای خالی شدم راحت شدم وای وای نگم چه حس خوبی بود همون لحظه اذان شد🥺🥺🥺🥹🥹🥹🥹 و زدم زیر گریه پسرمو گزاشتن رو سینم انگار کل بدنش رو سفید آب گلی زدن به بدنش😂😂😂 و بردن تمیزش کنن همه میگفتن برام دعا کن چه زمان خوبی به دنیا امد🥹🥹 ینی قلبم براش در میرفت گریه ام بند نمیومد میگفتم سالمه؟ گفتن آره سالم سالم خیلی خوشحال بودم و هستم بعد از زایمان مدام خرما میکردن تو دهنم که یه دفعه گلاب به روتون همشو بالا اوردم و گفتن از عوارض امپولا و ایناس
آقا نینی منو میبردن گریه میکرد میووردن کنارم آروم می‌شد 🥹🥹🥹🥹😭😭حس مادری واقعا حس عجیبیه خودم طاقت نداشتم مدام میگفتم بیارینش🥲🥲😍 فقط مشکلی که بود کمرم به شدت بی حس بود و نمیتونستم بشینم حتی... نیم ساعتی که گذشت بعد دیگه تونستم بلند شم بشینم ولی همون سرگیجه و اینا رو داشتم
مامان سه تا جوجه🐣🫀 مامان سه تا جوجه🐣🫀 روزهای ابتدایی تولد
#شرح_زایمان
دو روزی بود که تکونای بچه خیلی کم و ضعیف شده بود دیگه ساعت شش شب رفتیم تریاژ چون تکون نداشت گفت برو دوباره چیز شیرین بخور بیا که بازم تکون نداشت دیگه دکترم دستور ختم بارداری داد روز چهارم عید کامل معطل دکتر سونو گرافی شدیم باید سونو بیوفیزیکال انجام میدادم دیگه ساعت هشت شب خانم تشریف آوردن و بچه نمره تکون نگرفت و آب دورشم کم شده بود
به دکتر که شرح حال دادن گفتن یک چهارم قرص زیر زبونی بهم بدن ساعت یازده شب دردام منظم شروع شد تا صبح که اومدن تند تند نوار قلب بگیرن و بریم برا فاز زایمان
قرار بود سوزن فشار هم صبح بهم بزنن که همون قرص کافی بود
شیفت دوم که اومد ماما دید من هنوز نزاییدم اومد کیسه ابمو زد و توپ آورد یه ساعت اینجوری گذشت و آب گرم گرفتم رو کمرم که دیگه دردام تبدیل به زور شده بود رفتیم رو تخت زایمان و با چند تا زور بچه اومد خدارو شکر زایمان خوبی بود
دیگه چون سریع پیشرفت کردم دکترم ( عاقلی نژاد) نرسید که بیاد ماما خود شیفت زایمان رو گرفت 🥰
ساعت ۱۴:۴۵ نرگس خانم بدنیا اومد🩷🥹
مامان aylin🎀 مامان aylin🎀 ۱ ماهگی
پارت سوم زایمان سزارین
من خیلییی ترسووام خانما
همیشه گفتم اگه من از پسش بربیام همههه برمیان😂
جو اتاق عمل خیلی خوووب بود
برام آهنگ خوندن😂 بعد دکتر بیهوشی اومد باهام صحبت کرد ،دکتر خودم اومد حالمو پرسیدد
و گفتن بشین بی حسیو بزنیم
اغرراق نمیکنممم واااااقعاااا هیچیییییییی از امپول بی حسی نفهمیدم هیچییییییی
بهشم گفتم ک اصلاااا درد نداشت
گفت الان پاهات داغ میشه
منم همش مبگفتم من سرر نشدددم بتادین ک میزدن حس مبکردم
ولی دیگه پاهام حرکت نداشت
دکترم گفت هنوز شروع نمیکنیم که دخترم خیالت راحت
ضربان قلبم بالا رفته بود و دکتر بیهوشی ارامبخش تزریق میکرد ب سرمم و مدام بهم میگف نترس دخترم
خیلی نگذشته بود ک صدای گریه ی دخترم فضای اتاق عملو پر کرد از اون لحظه به بعد دیگه همههه چیو فراموش کردم و فقط اشک میریختم دیگه برام مهم نبود که کجاام از مامایی که از اول باهام بود پرسیدم حالش خووبه گفت آره خووبه اون ماما از اولی ک پامو گذاشتم زایشگاه کارامو کرد تا ریکاوریم بود
بعدش اوردنو صورتشو چسبوندن بهم بهتررررین حس بود واااقعا خیلی عحیب بووود زبونم بند اومده بود و فیلمبرداره هی میگفت صحبت کن باهاش 😭😭 صدام ار ته چاه درمیومد ک میگفنم خووش اومدی مامان