سلام خانوما دردودل کنم لطعا اگر فک میکنید لازمه از تجربتون بگید ممنون میشم

دخترم دوروزه تب داره ۶ سالشه و یه پسر دوماهه دارم واقعا حالش خوب نبود و دوسه روزه خیلی خسته شوم دیشب شوهرم ظرفا رومیشیت که مادرشوهرم اومد دید شب نشینی رفتیم بالا مادر شوهرم گفت صبحازود بیدلر شو کاراتو بکن حالا پسر دوماهه من ساعت ۴ و ۵ صبح میخوابه در طول روزم بالاخره دوتا بچه هست نمیتونم استراحت کنم ساعت ۴ و ۵ میخوابیم تا ۱۱ یا ۱۲ خیلی ب چشمش میاد میگه صبح پاشو با شوهرت صبحونه بخور بعد بخواب منم واقعا دیگ بدنم نمیکشه
شما باشید چیکار میکنید هرکاری میکنم خواب بچم تنظیم نمیشه بیشتر کارای خونه رو هم خودم انجام میدم

عزیزم بزن تو دهن مادرشوهرش ک لال شه گلم
من با یه بچه ۲ماهه کم اوردم

سعی کن زیاد باهاش رفتو آمد نکنی ک از چیزای زندگیت با خبرنشه

ای خدا نمی دونم فاز مادرشوهرا چیه خدا به راه راست هدایت شون بکنه میگفتی دخترتم بود این حرفهارومیزدی

بنظرم ب مادرشوهرت بگو سرش تو کار خودش باشه و تا وقتی ازش نظر نخواستن اظهار نظر نکنه.. و اصلا دلیلی نمیبینم ک تو بخوای اهمیتی بدی ک مادر شوهرت چی میگه چی نمیگه ! اصلا ارتباطی ب اون نداره زندگی شخصیت ..‌ هرطور ک راحتی همون کارو کن و فقط ب راحتی خودت فکر کن نه این حرفای خاله زنکی

عزیزم به حرفای بقیه توجه نکن
چند ماه اول آدم خیلی تحت فشاره
تا به شرایط عادت کنی زمان می‌بره
تو عالی هستی

والا بازم خوب مدیریت میکنی منک بعضی روزا کل خونه ترکیده شوهرم یکم جمع میکنه میشوره،اگ یه بچه دیگه باشه ک دیگه واویلا میشم، اصلا ب خودت عذاب وجدان نده نه تنها کم نمیزاری بلک احتیاج ب استراحت و کمک بیشتری هم داری مادرشوهرتم نزار دخالت کنه پشت گوش بنداز

من ک خونم همیشه شهر شامه

از طرفی هم نمیتونم ۴ و ۵ صبح بخوابم ۷ صبح پاشم کار خونه بکنم خیلی خسته میشم شما چجوری برنامه هاتونو میچینید ؟