۱۱ پاسخ

عزیزم رفتارتو درست کن خودت برو پیش مشاور
بچه داد میزنه تو چرا داد میکشی
با بچه باید خیلی آروم حرف بزنی همش بغلت بگیری بوسش کنی هر ده دقیقه بگی تو رو دوست دارم تو زندگی منی عشق منی عزیزمی

بچه رو پر محبت بار بیار
قصه های قشنگ خودت بساز بگو بهش
مثل یه خواهر مهربون باهاش رفتار کن
فکر کن کل دنیا فقط تویی و اون بچه

احوال بچه بیشتر بخاطر دوره بد بارداریتون بوده بعدشم بچه کوچیک رو که نباید آرامگاه یا مجلس ختم برد من هنوزم که هنوزه بچه هام رو سر خاک بابام نبردم بشدت معتقدم تو روحیشون اثر میذاره
بجای شربت خواب که رو مغز هم اثر میگذاره بچه و خودتون برید پیش روانشناس خیلی موثره

فقط تا میتونی بهش محبت کن بغلش بگیر بگو خیلی دوست دارم بهش احساس امنیت بده وقتیم جیغ زد بی محلش کن اصلا نه هصبانی شو نه چیز دیگه خواستشو اگه با جیغ گفت انجام نده فقط بی تفاوت باش اروم بگو تا وقتی جیغ بزنی نمیشنوم چی میگی چند دفعه بی توجهی کنی و تحمل کنی خوب میشه ولی وقتای که آرومه فقط توجه و محبت

بچه ات مگه بد میخوابه؟

یکی از فایمیلامون دخترش ۱۴ یا ۱۵ ساله بود همش گریه میکرد و با تیغ رو بدنش میکشید تا اینکه دیدم و پیگیرش شدم گفت یه گروه از مردا به زنرو کشتن از نوهاش کشیدن و انداختنش رودخونه و منو دیدن و این بلا هارو روی من در میارن خلاصه با خانواده اش صحبت کردم گفتن اصن اونجایی که میگه رودخونه نداره و اینکه چندوقت پیش پدر و مادر این دختر دعوا گرفته بودن و به زد و خورد کشیده شده اون دعوا و تو اون دعوا پدر موهای زنشو کشیده خلاصه فهمیدم که رو بچه اون دعوا تاثیر بدی گذاشته که بجه رو بردیم دکتر و بعد مصرف دلرو و تحت نظر بودن خداردشکر الان یه دختر موفق و عالیی شده .
تو الان راحتت تر مبتونی بچه تو نجات بدی تا اینکه بزلری بزرگ بشه فقط سعی کن آرامش رو توزندگیتون بیلری بخدا هیچ کس بدون مشکل نیست

گلم خودت داری میگی دوران متشنجی داشتی متاسفانه پس چه انتظاری از بچه داری و متاسفانه بچه رو بردی مسجد در کل بگذریم الان رسالت تو اینه که مادر آگاهی باشی و حواست هم به خودت هم بچه ات باشه برو پیش دکتر هم خودت هم بچه ات رو نجات من کسی دو میشناسم که اونم با مواد کشیدن همسرش کنار اونده واسه اعصاب خودش و بچه هاش حالا بازم پناه بر خدا با آرامش با شوهرت صحبت کن شاید کم کم راضی شد کنار بزاره خودش باید بخواد ولی تو اول روح و روان خودتو با بچه ات نجات بده

پس بگو...مادرم سر یکی از. داداشام ناراحتی وبحث داشتن اون داداشم همیشه اذیت کردومیکنه ...اما مهم الانه ک میدونی پیشته تامیتونی باهاش باس من خودت ک میدونی چقدر جانااذیتم میکنه منوشوهرم هردو سره اینکه دعواش نکنیم ک گاهی می‌کنیم قلب دردی گرفتیم اما این دوران باید بگذره جاناازپارسال خیلی بهترشده سال بعدم بهترمیشن باورکن صبح داشتم بادوستم تلفنی حرف میزدم اونم سربارداری دختردومش همش توعزاوگریه بوددخترش خیلی شیطون بودالان تو۵ساله خیلییییییییی خوب شده بذار این سالم بگذره آروم میشه قول میدم

ارام بخش بده ولی بخاطر استرس ها وگریه های دوران بهرداری وشیردهیت

مردادیه؟

شاید جون دوران بارداریت متشنج بوده دخترت هم الان حالش رو به راه نیست

متولد چه ماهیه؟

سوال های مرتبط

مامان مامانِ تودلی مامان مامانِ تودلی ۳ سالگی
مامان محمد صدرا مامان محمد صدرا ۳ سالگی
سلام خانما بیاین از اتفاق هایی که واسم افتاد بهتون بگم من دوتا دختر دارم ۱۰ ساله ۷ ساله و یک پسر ۴ ساله که ناخواسته حامله شدم و خیلی خیلی ناشکری میکردم چون هم فعلا بچه نمیخواستم هم سزارینی هستم و میترسیدم ولی با خودم میگفتم حالا شاید پسر شد که بشن دودختر و دو پسر تا روزی که رفتم سونو و دکتر گفت دختره که خیلی ناشکری میکردم میگفتم خدایا چرا بهم یه پسر دیگه ندادی که پسرم هم داداش داشته باشه و خیلی چیزایه دیگه بعضی وقتا اشکام میریخت که چرا دختر شد و اینا تا وقتی که رفتم سونو انومالی ۱۸ هفته اونجا بهم گفتم بچت مشکل داره و مشکوک به سندروم هست باید بری ازمایش امینیوسنتز بدی که دنیا رو سرم خراب شد فهمیدم که این ضربه ناشکری هام هست تا ازمایش دادم و جواب ازمایش اومد مردم و زنده شدم شب تا صبح گریه میکردم و توبه میکردم جواب ازمایش خداروشکر سالم بود این واسم یه درس عبرت شد که دیگه ناشکری نکنم البته ناگفته نماند من هیچ فرقی بین دخترا و پسرم نمیزارم دخترام همه دنیامن دختر بزرگم تا جواب اازمایش اومد شبا بیدار بود و باهام گریه میکرد و همیشه دست به دعا بود فقط من میخواستم پسرم یه داداش داشته باشه ازتون میخوام هر چی از خدا میخواین به درستی از خدا درخواست کنین نه مه مثل من😔..........