۱۱ پاسخ

خو خواهر تو که از اول شیر خشک میدی شیر خودت قط کردی میگفتی شیر خشکش میدم راحت خلاص میگفتی شیر نداشتم خودش خشک شد مگه دست تو که شیر تولید کنی میزاشتی انجوری قضاوتت کنن تا اینکه پیش کسی آبروت بره

من ده روز اول بارداریم دخترم اصلا شیرم نخورد رفتن به در گوش نادرشوهرم رسوندن که عروست بچش شیرخشکیه مادرشوهرمم گفته وا چرا پس همش عروسای من شیر ندارن بدن به نوه هام همشون شیر خشک میخورن من شنیدم ناراحت شدم با اینکه شیر داشتم و سینه هام در حال ترکیدن بود دلم شکست حتی با خواهرم دعوا کردم با مادر گفتم بچه مال من نیس بزارین گشنه بمونه شیر خشکش ندین چند روز تلاش کردم سینم گرفت و من بابام هی میزد تو سرم شیرت بچه رو سیر نمیکنه چند ماهی شیرم حسابی خوب بود که نیاز به شیر خشک نبود دوباره این هفته تو سینم یه قطره شیرم بزور میاد دیشب شیرم کم بود پیش مردم خجالت میکشیدم شیر خشکش بدم چون یدور به خاطر حرفاشون شکسته بودم

واااای متنفرم از اینکه راجع به سینه آدم توی جمع حرف میزنن،انگار اموال عمومی عه،حالا اینکه دست هم بزنه کسی خیلی خیلییی زشته...
من چون شیرمادر میخوره فقط پسرم،هی میگن به بچه مثلا می می خوردی؟ برو می می های مامانتو بخور بیا...هم خجالت میکشم هم بدم میاد

عزیزم شما مگه زبون نداری عذر خواهی میکنم من اگه جات بودم جلوهمون جمع یچیزی بش میگفتم اونجا تواتاق هم بش میگفتم درسته خاله شوهرمه ولی بسه دیگه..مطمعن باش احترامتو گذاشتی واسش هیچ این پررو هم شده

ایندفعه ک اینکارو کرد بگو حالا من بچه شیر دارم شل شله
تو چرا این ریختیه سینه هات

واقعا بعضیا خیلی فضولن
ب اونا چه ک ما چی میدیم
بچه خودمونه میخوایم فقط آب بخوره اصلا.
شدن کاسه ی داغتر از آش

وای چه آدم بیشعوری بوده ولی اینجور وقتا شوهر من کلا حواسش به منن کسی چیزی بگه سریع جوابش میده

شوهرت چیزی نگفت

جوابشو چرا ندادی ؟آخر سری یه جواب کوبنده میدادی تا دهنشو می‌بست

وایی چقدر بدم اومد ازشون
یعنی چه که به خودش اجازه داد بهت دست بزنه😶زنیکه چندش فضول

اخ مادر شوهر من

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۵ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت ۷#
خلاصه اینکه شوهرم خونه رو جمع کرده بود که بیان شروع کنن به کاغذ دیواری اینم اضافه کنم که من چون نزدیک به پنج ماه با همسرم قهر بودم و خونمون نرفته بودم خونه به شدت کثیف شده بودو من اصلا اعصابم نمی‌کشید که بخوام برم این صحنه های کثیف از خونه رو ببینم. بااینکه خونم طبقه بالای خونه مامانم بود اما حاظر نبودن حتی واسه ثانیه برم ببینم چه وضعیه . خلاصه که شوهرم و مامانم گفتم که بعد از تموم شدن کاغذ دیواری نظافتچی میارن که خونه رو تمیز کنه پرده ها و فرشامم دادن که بشورن اماااا... صبح همون روزی که نصاب اومد واسه کاغذ دیواریا من از خواب که بیدار شدم حس کردم دردم بیشتر از روزای قبله جوری که از درد حالت تهوع هم بهم دست داده بود همینطور تا شب صبر کردم که بهار شم اما نه شب که شد حالم واقعا بد بود به مامانم گفتم بیا بریم بیمارستان حالم خوب نیست دیگه تحمل ندارم توی مسیر تارسیدن به بیمارستان همش اشک می ریختم که من تازه ۳۳ هفته ام نمی‌خوام الان زایمان کنم زوده همینکه رسیدیم بیمارستان یه مامان اومد منو معاینه داخلی مرد گفت دهانه رحم بستس. نوار قلب از جنین گرفت و تست آن اس تی که همه خوب و نرمال بود اما توی معاینه شکمی بچه خودشو سفت میکرد یه ماما دیگه اومد گفت کاملا مشخصه که انقباض داره باید بره اتاق عمل من همونجا یخ کردم گفتم نه خیلی زوده من این دردارو از اول بارداریم داشتم الان خوبه همه چیم تورو خدا به دکترم زنگ بزنید اما قبول نکرد فقط گفت سریع بهش بتا بزنید کاراشو کنید که بره واسه عمل
مامان ⭐ دایـــان ⭐ مامان ⭐ دایـــان ⭐ ۹ ماهگی
مامانا بیاین تجربه شیردهیمو براتون تعریف کنم
خب جونم براتون بگه که سزارینی بودم و از همون بعد زایمان شیرم اومد و پسرمو توی ریکاوری شیر دادم
روز سوم بعد از زایمان سینه هام سنگ شد و محبور به دوشیدن شدم
شیرم از روز سوم اینقدر زیاد شد که مونده بودم شیرامو چیکار کنم
بهداشت گفت فریز کن
فریز میکردم و یخچالم پر شده بود 🙃 پسرمم شکمو و کاملا سیر
تا اینکه با بانک شیر آشنا شدم ، یادمه خانومه ازم پرسید شیری که جمع کردی به یک لیتر رسیده؟ خندم گرفته بود چون حداقللل پنج کیلو بود 😅
خلاصه اینکه من هم پسرم کامل سیر میشد و واسش فریز میکردم و هم اینکه هر دو هفته چند کیلو اهدا میکردم
گذشت تا سه ماهگی
یه بار پسرم تو بغلم ترسید و سینمو پس زد ، ۹ روز تلاش کردم تا بی دردسر سینمو بگیره
برگشت
بعد دو هفته باز به خاطر شیشه با اینکه اونت بود سینمو پس زد و باز برگشت ( شاید هر چند روز یکبار بهش شیشه میدادم )
همه چی عادی بود و هم سینه میگرفت و هم شیشه تا واکسن چهارماهگی🙃 واکسن چهارماهگی پسرم اعتصاب شیر کرد سه روز کامل ، نه سینه میخورد نه شیشه
با سرنگ هر پنج شش ساعت ده میل بهش میدادم که همونم بالا میاورد
خلاصه شش روز بی اشتهایی و سه روز اعتصاب و بعدش برای همیشه سینه رو پس زد
من داغون بودم ، اینقدر گریه میکردم که چشمام باز نمیشد
به خاطر نخوردنش شیرمم شد یک چهارم سابق
خیلی خیلی کم شد
مامان فندق مامان فندق ۸ ماهگی
خانوما اگر میشه این تایپیک و وقت بزارین و بخونین
این حرفو بارها تایپیک گذاشتم اما الان می‌خوام از اول توضیح بدم دختر من به خاطر کمبود وزنش خودم درخواست دادم که دکتر واسش شیر خشک بنویسه
دخترم توی دو ماهگی به خاطر بیرون روی زیاد بالای ۵ تا ۶ بار در روز که دکتر بردم تشخیص داد که حساسیت به پروتئین گاوی داره
بعد یه دوره رعایت کردن من کنار گذاشتم اما مشکلی دیگه ایجاد نشد روند عادی خودشو داشت تا اینکه واسش شیر خشک نوشت و حساسیت پیدا کرد
به خاطر همین شیر خشک اچ آ تجویز کرد براش. خیلی سعی کردم که به این شیر خشک اچ آ عادت کنه و اینکه دکتر بهم نگفته بود برای کمکی من باید با سرنگ یا قطره چکون بهش شیر بدم و با شیشه بهش شیر دادم. این دقیقاً تو باز زمانی بود که دخترم اصلاً دیگه سینه رو نگرفت یا اگر هم می‌گرفت خیلی سخت. تو یه روز از ساعت ۶ غروب تا ۱۲ شب ۴ الی ۵ بار بالا آورد .
دوباره بردمش پیش دکتر براش تعریف کردم تشخیص داد که رفلاکس پنهان داره . زمانی که حالت شیردهی قرارش می‌دادم همش گریه می‌کرد پس می‌زد سینه رو اصلاً نمی‌گرفت. امپرازول واسش نوشت و الان که از اون روز یه هفته می‌گذره دختر من با اینکه بهش شیشه نمیدم الان فوق العاده وابسته پستونک شده.
باز هم با اینکه داره دارو مصرف می‌کنه در زمان بیداری بزارمش زیر سینه سینه رو پس می‌زنه و نمی‌خوره باید ۲۰ دقیقه بگیرم بغلم با پستونک تا اینکه یه مقدار خواب آلود بشه در عالم خواب یه مقدار شیر بخوره.
الان این واسه من مشکوک شده که ممکنه رفلاکس نداشته باشه با اینکه داره دارو مصرف می‌کنه و باز هم سینه رو پس می‌زنه یعنی به شیشه عادت کرده بوده و الان که شیشه نمی‌دم وابسته پستونک شده به نظرتون یعنی ممکنه که رفلاکس نداشته باشه؟؟؟