۶ پاسخ

نکنید این کارارو غم از این بیشتر که مادرم تو بارداریم فوت کرد پدر هم ندارم تک فرزندم هستم خاله عمو دایی هم ندارم همسرمم خانوادش ایران نیستن زیاد و من فقط خودمم با همسرم اصلا نمیدونیم میتونیم یا نه من میدونم لحظه ای بچمو بدن بهم دنیا رو سرم خراب میشه چون این بچه ارزویه مادرم بود ولی ماها قبول کردیم که زندگی کنیم و مادر شیم قرار نیست من بخاطر بچم خودم رو فراموش کنم ولی قرارم نیست بخاطر خودم به بچه اسیب بزنم تمام این استرس هاو ناراحتی ها به بچه منتقل میشه و بزرگ بشه یه بچه عصبی بار میاد اگه نمیتونی واقعا خودتو کنترل کنی شیر خشک بده بهش

تحمل کن عزیزم....منم همینطورم. یهو. بردنم اتاق عمل تو ۳۳ هفته...انگاری غم دارم

منم استرس و فشارو افسردگی گرفتم چون یهو بردنم اتاق عمل،رفتم بیمارستان قلب قرص فشار بهم دادن الان دوسه روزه قابل کنترله برای استرسم آسنترا دادن مجبورم بخورم .

عزیزم چرا افسردگی؟درسته شرایطت تغیر کرده سخت شده ولی از این روزا لذت ببر بیخودی قرص استفاده نکن عادت میکنی سعی کن رو خودت کار کنی و بچه خوابه کتاب بخوبی

من از الان دچارش شدم
فلوکستین دیده بودم تو بارداری هم میخورن به دکترم گفتم بهم بده
گفت صبوری کن بعد زایمان مصرفشو شروع کن که هیچ دلواپسی برای نی نی نداشته باشی

گلم خب برو دکتر مغز و عصاب
من رفتم اسنترا و الانزاپین داد بهم گفت تو شیر دهی هم مجازه

سوال های مرتبط

مامان 🤍𝙆𝙞𝙖𝙣🧸 مامان 🤍𝙆𝙞𝙖𝙣🧸 ۳ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین۳
شکرخدا نوار قلب اخری خوب بود بعداز کلی دعا و التماس به خدا..مرخص شدم و رفتم سونو بعداز سونو با چندتا دکتر و مامای دیگه حرف زدم همشون نظرشون این بود که بچه تحمل امپول فشار رو نداره و ریسکه براش!!بعد من نمیدونم دکترم چرا اصرار به طبیعی داشت وقتی برای بچه مضر بود،،😒بعداز سونو شماره ی یه دکتر دیگه رو پیدا کردم که کرمان بود و شرایطمو گفتم بهش و گفت همین امشب بیا که بستریت کنیم فردام سزارین میشی..هم خوشحال بودم هم سرشاااار از ترس و نگرانی،،خلاصه با تمام نگرانی هامون حرکت کردیم و دوساعت بعد رسیدیم کرمان اولش برای بستری کردنم مقاومت میکردن ولی وقتی با دکتر تماس گرفتن و گفت بستری کنین قبول کردن،،اونشب خیلییی بد و سخت گذشت بهم هیچ همراهی رو نزاشتن کنارم بمونه گوشیمم گرفتن..خودم بودم و خودم😅🥲ساعت نمیگذشت اصلا،،یه خانومی هم تخت بغلیم بود که درد داشت و میخواس طبیعی زایمان کنه اونشب من از بس استرس داشتم که تصمیم گرفتم بجای خواب اموزشایی ک برای زایمان طبیعی دیدم رو به اون خانم یاد بدم تا درداشو بتونه کنترل کنه..کلا دوساعت خوابیدم اونشب