۵ پاسخ

برگردین به عقب طبیعی انتخاب میکنین یا سزارین؟

امیدوارم هیچکس تجربه منو نداشته باشه.این هم بگم بیمارستانی که من زایمان کردم فقط همین روش بی دردی رو داشت که با فشاردادن یه دکمه بی حسی وارد خون میشد که خیلی مزخرف بود اما میگن روش اپیدورال خیلی خیلی بهتره و تا آخر درد احساس نمیشه.ولی بازم به توان تحمل درد هرکس فرق داره

بهترین تمرین توپ بود که تا حد زیادی تونست دهانه رو‌باز کنه و همزمان دردم هم کاهش بده.وقتی به ۴ رسید دیگه تحملش خیلی سخت شده بود،ماما مقاومت کرد و گفت باید بیشتر باز بشه بین ۴ و۵ تا بهت بی دردی بزنیم منم خیلی حالم بد بود از درد به خودم میپیچدم و التماس میکردم که زودتر بزنن.بعدش منو به اتاق زایمان بردن و اونجا بالاخره بی دردی و شروع کردن که فکر میکنم مزخرف ترین روش بود چون فقط تا باز شدن کامل دهانه میتونست فعال باشه و بعدش برای اینکه بچه بیاد توی کانال قطع میکردن و باید زور میزدی.که این مرحله زور زدن حدود دوساعت یا بیشتر طول کشید و من مردم و زنده شدم.بعد از اینکه ده سانت فول شد سرم بی حسی رو‌قطع کردن و من دردام شروع شد و ضجه میزدم از درد.بعد از هشت ساعت دکتر و خبر کردن ساعت ۳ صبح اومد بالای سرم،بچه از کانال نمیتونست رد بشه و گفتن باید یکم فشار بدیم تا دربیاد،از یه طرف زور میزدم از یه طرف ماما با دستاش بالای شکممو محکم فشار داد و از یه طرفم دکتر برش زد و بالاخره بچه درومد،اما تا اینجا قسمت خوبش بود.ظاهرا بعد زایمان رحم باید کوچیک میشد باندازه یه گلابی که رحم من نشد و دکتر گفت خیلی نادر این اتفاق.نتیجه ش هم میشه خونریزی شدید و خیلی خطرناک.من ترس و توی چشمهای دکتر دیدم یهو اتاق پر از ماما شد وضعیت خیلی خراب بود انگار.خلاصه سر این ماجرا ماما با دست محکم شکمم و فشار میدادن تا کوچیک شه از یه طرف درخواست خون کردن دو واحد خون بهم زدن تا بالاخره بعد از دو سه ساعت رحمم کوچیک شد و بخیر گذشت.من خیلی طرفدار زایمان طبیعی بودم و قبلشم کلاسهای آموزشی رو گذرونده بودم اما به شخصه خیلی درد کشیدم،هنوز هم بعد از ۱۲ روز نتونستم سرپا شم چون بخیه م درد میکنه و نمیتونم بشینم.

چه تاریخی هم زایمان کردین دمتون گرم

خب خب🫢

سوال های مرتبط

مامان جوجه💗 مامان جوجه💗 ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
صبح روز جمعه تاریخ ۲۲ فروردین ساعت ۷ونیم صبح تو تخت خواب بودم حس کردم بدنم رطوبتش زیاد شده، همینکه خاستم از تخت بلند بشم دیدم بله کیسه ابم پاره شده ، شوهرمو و مادرمو از خواب بلند کردم و فورا بعد از یه دوش کوتاه خودمونو رسوندیم بیمارستان،اونجا فورا لباس بیمارستانی کردم تنم و با معاینه اول یک سانت باز بودم، شروع کردن به زدن سوزن فشار ، هر نیم ساعت یه بار تزریق میشد،من با اولین بار شروع به استفراغ کردم و از درد شدید به خودم میپیچیدم،رسیدم به ۴ سانت و مامای همراهم اومد و منو تشویق میکرد به انجام ورزش،از ساعت ۹ صبح تا ۴ونیم بعدظهر ۸ سانت شدم با کلی درد، اما فایده ایی نداشت و هیچ پیشرفتی نداشتم چون دهانه رحمم ضخیم تر میشد و مانع زایمان طبیعی میشد بالاخره بعد از کلی درد و ناله منو بردن اتاق عمل و سزارین شدنم و اینقدر درد داشتم که اصلا متوجه سوزن بیحسی سزارین نشدم،بچم دنیا اومد اما به دلیل اینکه زیاد تو شکمم مونده بود معدش مشکل درست کرده بود و کف بالا می اورد و دو روز بستری شد
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت دوم)

شب دکتر چک کرد و گفت حدود ۴ سانت باز شدم و منو به بخش زایمان انتقال دادن که اونجا اتاق تک نفره بود و میتونستم با همسرم تنها باشم. دکتر شیفت شب بهم گفت چون پیشرفت زایمانم خیلی طول کشیده و هنوزم انقباضاتم شروع نشده، اگه موافقم کیسه آب رو پاره کنند تا روند سریعتر اتفاق بیفته. من ترسیده بودم و از طرفی هم چون ساعت حدود ۱۲ شب بود خسته بودم و فکر میکردم اگه الان با پاره شدن کیسه آب دردام شروع بشه، خب خیلی خسته هستم وتوان زایمان ندارم. فکرامو بهشون گفتم و اونا هم گفتن هر طور که من میخوام و میتونن فردا اینکارو بکنن تا منم کمی استراحت کنم.
روز پنجشنبه (روز سال تحویل) صبح باز دکتر منو معاینه کرد ولی خبر جدیدی نبود، خلاصه کیسه آب رو پاره کردن، هیچ دردی نداشت و فقط حس کردم که آب گرمی داره ازم خارج میشه، البته نه با شدت. سال تحویل شد و ما تو بیمارستان بودیم و در انتظار اومدن پسر قشنگمون. حدود ۵ ساعت از پاره کردن کیسه آب گذشته بود ولی انقباضات من منظم نشد، کمی درد داشتم ولی درد زایمان نبودن چون نظم نداشتن و شدتشون هم کم بود. در این بین من ورزش میکردم، روغن تراپی کردم و یک سری کارهای دیگه که ماما پیشنهاد میداد ولی خبری از درد زایمان نبود.
طرفای ساعت ۳ ظهر به پیشنهاد دکتر، القای زایمان از طریق تزریق هورمون اوکسی توسین رو شروع کردن، از دوز پایین شروع کردن و هر نیم ساعت دوزش رو بیشتر کردن. یک ربع از تزریق نگذشته بود که انقباضات من شروع شد. به طور منظم هر ۶ دقیقه یکبار، درد خیلی شدیدی زیر دلم و بالای شکمم شروع می‌شد که توی کل شکمم میپیچید. حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید و ول میکرد و دوباره ۶ دقیقه بعد باز شروع می‌شد.
مامان رضا کوچولو مامان رضا کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
سلام مامانا خسته نباشید
اول ازهمه دعامیکنم انشالله هرکسی که اینجا دلش نی نی میخواد و درحال اقدامه به زودی زود صاحب اولاد و دامنش سبز بشه
و برای کسایی که اینجا باردار هستن هم دعا میکنم زایمان راحت و آسون و نی نی شون رو صحیح و سالم بغل بگیرن

شنبه عصر که نوبت دکتر داشتم به دلیل اینکه اب درو نی نی کم شده بود و فشارم کمی بالا بود دکتر برای ۱۲ شب نامه بستری نوشت برام
منم اماده شدم و ۱۲ شب راهی بیمارستان شدم
و ۱۲ونیم بستری شدم و از ساعتای ۱ با سرم فشار کم کم دردای خیلی ریز و کوتاه شبیه پریودی داشتم و قبل ازاینکه کلا بستری ۲ سانت دهانه ی رحمم باز بود
دردای هر نیم ساعت ی بار شدتش بیشتر میشد و فاصله ی انقباضات کمتر
ساعت ۲ونیم بود که دومین معاینه همراهش کیسه ابم رو با یه میله سفید پلاستیکی کوتاه پاره کردن و بگم که اصلا درد نداشت ، نمیخام بترسونمتون
ولی زمانی که کیسه اب پاره شده از نیم ساعت بعد دردای فوق العاده وحشتناکی رو داشتم و ازبس غیرقابل تحمل بود درخواست اپیدورال کردم.
مامان عشق مامان عشق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (قسمت اول)
تاریخی که دکتر برای زایمان به من داده بود ۲۱ اسفند بود، نه قبلش و نه اون روز علائمی از زایمان نداشتم. هر روز پیاده روی و ورزش میکردم ولی خبری نبود.
روز دوشنبه در حالی که ۴۰ هفته و ۶ روز بودم، ترشح قهوه ای رنگ دیدم، یکبار صبح و یکبارم ظهر، به همین دلیل نگران شدم و رفتیم بیمارستان، دکتر معاینه کرد و همه چیز خداروشکر خوب بود ولی دهانه رحمم همچنان بسته بود‌‌. دکتر بهم گفت که بهتره اونشب بیمارستان بمونم تا تحت نظر باشم. در طول شب چند بار هم شرایط من و هم بچه رو چک کردن. فردا صبح دکتر بهم گفت اگه موافقم القا زایمان رو کم کم شروع کنن، بهش گفتم بهتر نیس که صبر کنیم تا چند روز دیگه شاید به طور طبیعی دردام شروع بشه، که گفت بعید میدونه البته میتونن صبر کنن ولی من باید بیمارستان میموندم تا تحت نظر باشم. راستش منم نمیخواستم ریسک کنم که یکوقت خدای نکرده شرایط بچه وخیم بشه و به حرف دکتر اعتماد کردم و با توکل به خدا القا زایمان رو صبح سه شنبه شروع کردند. روشی که استفاده کردن، یک وسیله ای که سرش بالون طور بود رو وارد واژن و رحم کردن و اونجا بازش کردن تا به صورت مکانیکی دهانه رحم باز بشه. یکساعت بعد از به کار گذاشتن بالون، انقباضات من شروع شد، شدتش از ۱۰، حدود ۷ بود، منظم بودن ولی طولانی نبودن‌‌. حدود ۶ ساعت این انقباضات رو داشتم ولی یکباره قطع شد،دکتر معاینه کرد و گفت که حدود سه سانت باز شدم و تا فردا منتظر میمونیم که ببینیم چطور پیش میره. تا فرداش من انقباضی نداشتم و وقتی دکتر معاینه کرد همون سه سانت بودم، دکتر بالون رو در آورد و قرص تجویز کرد که دردام شروع بشه، که هر دوساعت باید میخوردم، از صبح تا غروب ۵ باری قرص خوردم ولی بازم دردی نداشتم.
مامان ایلیا مامان ایلیا ۲ ماهگی
سلام تجربه زایمان در بیمارستان عیسی ابن مریم من اول اسفند که وارد ماه نهم شدم به دکترم که میخوام طبیعی زایمان کنم دکترم چون آقا بود و طبیعی زایمان نمی‌گرفت من و معرفی کرد به ماما گلناز قسیمی که خیلی خیلی فوق العاده بود مثل یه خواهر مهربون و دلسوز کارش و انجام میده واسه معاینه رفتم مطبشون و واسه پیگیری های مداوم و ان اس تی میرفتم بیمارستان اونم مدام وضعیت من و به دکترم گزارش میداد چون دیابت بارداری داشتم خیلی هوامو داشت من ۲۵ اسفند صبح ساعت هشت نوبت معاینه داشتم که گفت بیا بیمارستان رفتم معاینه شدم همش بعد دو هفته با کلی پیاده روی و ورزش یک سانت شده بودم گفت یه ساعت دوباره برو پیاده روی کن بیا رفتم توی مسیر پیاده روی یه دفعه کیسه آبم پاره شد برگشتم بیمارستان ماما قسیمی بعد معاینه سریع من و بستری کردن و من و به اتاق ال در آر انتفال دادن از ساعت ۹ و نیم که بستری شدم تا ۹ شب من درد طبیعی کشیدم ولی بیشتر ۵ سانت نشده بودم ماما هم یه لحظه از کنارم دور نشد وقتی دید شرایطم داره حاد میشه با دکترم تماس گرفت اونم اومد بالا سرم و بعد از معاینه تشخیص داد که نمیتونم طبیعی زایمان کنم و سریع من و بردن اتاق عمل و سزارین شدم خلاصه بیمارستان خوبی بود اتاقاش دو تخته بودن توی بخش رسیدگیشون خوب بود اتاق خصوصی هم داشتن که شبی ۱۵۰۰ بود کل هزینه بیمارستان با هم با دو روز بستری ۱۸۰۰ با بیمه تامین شد .