۹ پاسخ

خداروشکر عزیزم

من دقیقا یک شبانه روز کامل تو زایشگاه درد کشیدم.
انقد معاینم کردن کشتنم
از آخرم رفتم سز شدم
سز خیییلی خوبه

خداروشکر که هردو سالم هستین انشاءالله قدمش خیر باشه
من خودم زایمان طبیعی با وزن بچه ۴کیلوی زایمان طبیعی داشتم هنوز دوماهش نشد ولی الان هم لگنم درد میکنه کلا زایمان هردوش بدبختی ها خودشون داره

خداروشکر دقیقا مثل من شدی منو اامپول فشار زدن دهاتپن رحمم ۱۰سانت شد ولی بچه نیومد ضربان. قلبش اوفت کرد سزارین اورژانسی شدم

چقد بعد کاش همون اول سزارین شد بودی
خداروشکر ک هردو حالتون خوبه

بسلامتی مبارکه عزیزم🥰
وایی چقدربد هم درد طبیعی کشیدی هم‌سزارین شدی

بسلامتی عزیزم انشالله همیشه به دل خوش

اینم از طبیعی که اینجا ازش دفاع میکنن😒

خداروشکر که سالمین😥😍
مبارک باشه

سوال های مرتبط

مامان آتلیه آنلاین مامان آتلیه آنلاین ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم
مامان آریان مامان آریان روزهای ابتدایی تولد