۱۷ پاسخ

طبیعیه عزیزم ربطی به مادرشوهرت نداره
بغل هرکس دیگه ای هم بود همینجوری میشد
دختر منم همینطوره
بعضی وقتا همینجوری از خواب پا میشه با کلی گریه
خیلی سخت آروم میشه

وقتی اعتماد نداری نرو اونجا بچه تو نده دستشون خب حالا شاید هم خودش بیدار شده حس غریبی کرده تو رو خواسته

همش استرس دارم میگم نکنه کاری بهش کردن اینجور گریه کرد برای سرش میترسم میگم سرشو بد نگرفته باشه

اصلا تا رفت بغلش چند دفه بغلش بود مثل روانی به بچم شد

اما بگی بغل خودمه باز دلخور میشن حرفی هم درست میکنن پیش شوهرم

شایدم حس انرژی خوبی از مادر شوهرت دریافت نکرده

بخاطر که جا ب جا شده امکانش هست

حتما بد بغلش کرد جایش درد اومد

خیلی نگرانم و تو فکرم میگم از عمد کاری بهش نکرده باشه

ولی گفت بده بغلم دادم از خاب بلند شد اینجوری بی قراری کرد

اصلا جوری بهم شده بهشون اعتماد ندارم

نگرانم میگم خدای نکرده چیزی نشده باشه بغل مادرشوهرو

چیزی نیست عزیزم طبیعیه بعضی وقتا اینطوری میشه اگه گریش ادامه دار شد و تموم نشد اون موقع برو دکتر

شاید بد خواب شده

شاید کولیک داره

معلومه شمارو میخواست

آمدم خونه خودم خابش برد

سوال های مرتبط

مامان کیاشا مامان کیاشا ۴ ماهگی
امروز پسرمو ختنه کردیم😭😭
خیلی تجربه سخت و تلخی بود...
دکتر اومد خونه خودم ک نموندم رفتم خونه داداشم، مامانم و بابام و داداشم بالاسرش بودن... موقع جراحی چیزی حس نکرده بود بخاطر بی حسی ولی بعد ک سِرش باز شد گریه های شدیدش شروع شد🥺💔
قلبم تیکه پاره بود اصن اروم نمیشد بغل مامانم خواهرم خودم...
من ک فقط گریه میکردم بغلشم میکردم بدتر گریه میکردم مامانم میومد میگرف ازم تا ارومش کنه... تا اینکه بهش استامینوفن دادم یکم اروم شد خوابش برد نیم ساعت نشد دوباره بیدار شد و دوباره گریه های شدید🥺😭
الهی بمیرم براش صداش بچم گرف انقد گریه کرد😭😭
تصمیم خودم بود این سن ختنه کنیم من میخواستم وقتی ده روزش بود انجام بدیم پدرم اجازه نداد گف کوچیکه دکترشم گف ۵ کیلو باشه حداقل دیگ موند ۴۹ روزگیش...
خیلی سخته واسه مادر نصف عمرم رف فقط میگفتم خدایا جون منو بگیر دردشو بده ب من ولی بچم چیزیش نشه😭
فلن با استامینوفن و شیاف ارومه و میخوابه ولی من هی یاد گریه هاش میوفتم بازم گریم میگیره و میخام بمیرم😭😭