۱۱ پاسخ

ناراحت نشیا ولی بنظرم هرکی باشه خب طبیعیه که ناراحت شه حالا چه نوه باشه چه کسی دیگ حتی اگه از پوشک هم زده باشه بیرون ناراحت میشن من شخصا خودم یکی پوشک بچشو رو فرشم بزاره خ بدم میاد نباید ناراحت بشی عزیزم

واقعا چقدر بعضیا بیشعورن
من مامانم نوه برادر شوهر دختر خالم اومدن خونشون ی شب خوابیدن صب رفتن ازاین طرف مسافرت دختر جیش کرده بود نم داده بود ب فرشی ک‌تازه خریده بود گف بچه. چکارش کنم

من پدر شوهرم میگه دستشویی بچه نجس نیس واسه اونا اصلا مهم نیس

کلا نمیرم الان

سر تعویض پوشاک هی میگفتن دستکش بعدش نمیدونم زیر انداز دوتای

مادرشوهرا همشون همینن یکی من دارم عفریته سر پسرم داد میزنه یه جوری پشت شو میزنه چی بگم از پول عیدی پسرم نگذشت جاریم عیدی ب پسرم داد سریع از دست پسرم گرفت گذاشت جیبش

من بعد محمد حسینم روی همگیشون رو شناختم ها

نه بهترین کارو کردی هیچ چیزی باارزش تر و مهم تر از بچه نیست

نخ هریزم حق داشتی اشتباه ار واکنش اون بوده میگفتی بچس مادر من خودم تمیزش میکنم

مگر پوشاک نبود بچه بعدشم فرش هم کثیف بشه نوه خودشه دیگه مگه بچه بزرگ نکرده خوب کاری کردی اوندی

خب چرا پوشکش نکردی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙 مامان امیرعلی💙 ۱۲ ماهگی
به نظرتون کار اشتباهی کردم
پسرم روی تخت نشسته بود مامانم هم کنارش ایستاده بود و حواسش بهش بود یه لحظه سرشو برگردوند ، پسرم با سر محکم خورد به نرده های تخت ، سرش قرمز شد و باد کرد
منم خیلیییییی ناراحت شدم آخه این چند وقته خیلی اذیت شده بچه‌م ، بعد به بابام گفتم انگار تا حالا بچه بزرگ نکرده مامان اصلا حواسش نیست .
مامانم اینقدررر ناراحت شد که نگو وسایلشو جمع کرد که بره ، الانم تا حدودی قهره
الان من هم واسه پسرم ناراحتم هم از اینکه مامانم ناراحت شده فکر میکنم هم مادر بدی ام و هم دختر بدی ، نمیدونم چرا همیشه من مقصر میشم حتی تو ذهن خودم .
بعضی از مامان بزرگ ها از خود مادر هم بهتر بچه رو نگهداری میکنن ولی مامان من میخواد دوساعت بچه رو نگه داره هی منو صدا میزنه ، بیا پوشکشو عوض کن ، بیا شیرشو درست کن ، بیا فلان کارو کن ، اخ کمرم درد گرفت ... البته میدونم بیشتر از این در توانش نیست وگرنه انجام میداد نه که نخواد نمیتونه ، سن ش هم زیاد نیست ولی فرز و زبر و زرنگ نیست ، حالا عذاب وجدان داره منو میکشه چیکار کنم ؟
مامان شاه پسر⁦❤️⁩ مامان شاه پسر⁦❤️⁩ ۱۲ ماهگی
پارت ۱ـ
زایمان💥💥
بچها من کلا بارداری پر خطری داشتم از ۴ ماهگی تا ماه آخر استراحت مطلق بود تو یه ماه کلا سرویکسم ریزش کرد اومد باید دکتر گف باید بخواب همه چه از اینجا شروع شد که من از سیزده بدر درد داشتم ببخشید همش اسهال بودم کلا حالم جالب نبود دکترم نامه سزارین اختیاری بهم داده بود برای ۲۴ فروردین گذشتتت هی من جدی نگرفتم دردمو تا ۲۰ که اتفاقا مهمونی دعوت بودیم من گفدم نمیتونم نرفتم رفتم حموم و شروع کردم حموم شستن🤣🤣آقا نگو مامانم اینا آمده بودن ترسیده بودم چرا در باز نمیکنم انقد جیغ زدن هی گیر دادن بیا بریم بیمارستان دردت هیچیت عادی نیس مامانای گهواره هم میگفتن تو خیلی همیشه در داری خدا خیر بده مامان آوینا رو تو گهواره همیشهه میگف تروخدا برو بیمارستان منم به مامانم اینا گفتم ۴ روز موندههه کوچ یه هفتس برا خودش همسرم اومد خونه و داشتم راجب این حرف میزدم بعد زایمان میرم خونه مامانم اونم لج کرده بود نه باید بیای خونه خودمون تخت داره حموم تو خونس دستشویی خونس منم میگفتم خونه ما پله داره نمیتونم دو طبقه بیام بالا خلاصه دعوامون شد من عصبیییی شدم حالم بدتر از اونی که بود شد جوری شک بهم وارد شده بود که رنگ روم از درد سفید شده بود