۱۳ پاسخ

دختر من هنوز راه نمیره حرف نمیزن

عزیزم تلوزیون و گوشی رو کلا قطع کن کلاااا تصویری چیزی نبینه به جاش صوتی براش بذار تو خونه پخش بشه اصلا کاری نداشته باش گوش بده همین که پخش بشه یه تایمی خوبه باهاش زیاد حرف بزن اما مجبورش نکن یه چیزی رو تکرار کنه تو حرف بزن باهاش کلمات ساده بگو کتاب خیلیییی بخون براش بازی های حسی حرکتی انجام بده باهاش مثلا آب بازی یا شن بازی اما کنارش باش نخوره باید خیلی وقت بذاری براش و تلوزیون و گوشی هم اگر میبینه کاملا قطع کنی ب کسی هم اجازه ندی بداش بذاره

بله من دخترم کلا تاخیر داره چون تاخیر ها ژنتیکیه اکثرا برا همین میبرمش کار درمانی حرکتی برا حرف زدن وفت داره ولی راه رفتن نهایتا ۱۸ ماهگی اگه نرفت ببرش کار درمانی

اگه اوکی هست بیخیال حرص نخور یه روز سر بلند میکنی میبینی خونه رو گزاشته رو سرش

اینکه با یه دکترمتخصص مشورت داشته باشی خیالت راحت میشه خب بعضیا دیرصحبت میکنن دیر راه میرن،یکی ازپسرا اقوام ما تا۳ سالگی حرف نزد الان ۱۷سالشه مشکلیم نداره،

عزیزم دستشو هم نمیگیره به جایی بایسته و یا چیزی رو هل نمیده بره جلو؟؟ باخودتون هم تاتی تاتی نمیکنه؟؟

پسر منم هیچی نمیگه فقط اواسازی میکنه
خیلی نگرانم
دکتر بردم ی مکمل داد گفت تا ۱۸ماهگی حرف نزد ببرش گفتار درمانی.
اینجا گفتم ی سری مامانا گفتن نمیخاد ببری خودش کم کم حرف میزنه

بچه فامیل ماهم تنبل بود بیخیال الان ۸ سالشه شاگرد اول کلاسه مغز همه رو هم میخوره تا یکسال و ۶ ماهگی وقت داره راه بیافته نگران نباش بچه ها که الان مثل بلبل حرف نمیزنن اونم بچه پسر که کلا عملگرا هست فقط دوس دارن کاراشون خودشون بکنن من یادمه پسرتون سینه خیز و چهار دست و پا هم خیلی دیر راه افتاد پس طبیعیه دیر راه بره خودخوری نکن

عزیزم ببرش با یه دکتر مشورت کن. خودت هم بیشتر باهاش کار کن و تمرین کن

شیر بخاد چطوری بهت میفهمونه

سرپا می ایسته؟

برااینکه خیالت راحت بشه بایه متخصص صحبت کن بهتر از اینه که اینقد خودت رو عذاب بدی

دکتر نبردیش؟

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
دلم گرفته مثل هر شب ، شوهرم از وقتی فهمید که دکتر گفته پسرم مغزش آسیب دیده بخاطر بیماری و کلا امید به آینده نداد وحرفای خوبی نگفت کلا میگه خدا نکنه ولی این بچه مهمون ماست بالاخره یه روزی میره چندباری گفت خیلی جیگرم خون شد اصلا من به این قضیه فکر نکرده بودم و فکر نمیکنم ولی خب همه اش باز فکرم میره به حرفای شوهرم و حالم بدتر میشه خیلی وابسته ی پسرم شده ام همه اش به خدا میگم کاش کلا از اول نمی‌دادی این بچه رو چطور چندسال نمی‌دادی ازاین به بعدم نمی‌دادی بالاخره از پرورشگاه یه بچه رو می‌گرفتیم و به فرزندی بزرگ میکردیم واسه تنبیه کردن ما دادی خیلی با خدا حرف میزنم ولی هیچ جوری آروم نمیشم چرا بعضی بیماری ها درمان نداره متنفرم از همه دکترا از همه دارو ها حالم از هرچی دارو دکتر بهم میخوره وقتی چشمای پسرمو نگاه میکنم که بهم نگاه نمیکنه یعنی کلا بیناییش خیلی خیلی خیلی کمه درحد نور کم شایدم نور و هم نتونه ببینه اصلا واکنشی به نور هم نشون نمی‌ده با صدا دنبال می‌کنه و سرش رو میچرخونه نمی‌دونم باید چیکار کنم ادامه داره