۶ پاسخ

اینا ک اینجور میکنن اتفاقا بچه هاشون بهتر میشن
مث ما نیستن همش استرس داشته باشن

اتفاقا اینا کمتر از ماها ک ده لا میپوشونیم مریض میشن

والا همینا خوب میکنن😕بچشون مریض نمیشه اونایی ک بیخیالن من میرم بیرون لباس تنش میکنم جوراب کلاه تو کیسه خواب میزارم یه پارچه سفیدم میندازم رو صورتش هنوز جرئت نکردم بدون اینا برم جایی هیچ جام نمیرم بجز‌دکتر تاالان یبار یه هفته بستری بوده بچم بااین همه رعایت😐

اصلا درست نبوده کارشون

نمیدونم چرا بدم اومد که دربارشون نظر میدی
اگه به نظرت کارشون اشتباه بود چرا نرفتی بهشون بگی
من نمیگم کارشون درست بود باید لباس مناسب تنشون میکرد ولی با حرفایی که زدی یاد مادرشوهرم افتادم یا میگه لباس بچه زیاده یا میگه کمه یا میگه کلاه سرش کن یا میگه سرش نکن

اره منم از این مورد ها دیدم....

سوال های مرتبط

مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۴ ماهگی
باز شب شد و خاطرات به من هجوم آورد!فکرم رفت پیش اون بچه ای که اتباع بود و ۲۸ هفته دنیا اومده و هیچکس رو نداشت و زنده موند و قرار بود بفرستنش پرورشگاه..فکر میکنم به مادرش که آیا واقعا بچه رو نمیخواست؟یا امیدی به زنده موندنش نداشت؟یا پول اون همه مدت بستری بچه رو نداشت؟یا اینکه چطور دلش اومد بچه رو رها کنه؟،یا اینکه شاید مجبور بود و هر شب با فکر بچه ای که نمیدونه مرده یا زنده مونده گریه میکنه؟؟فکر میکنم به بچه هایی که علاوه بر نارس بودن مشکل جسمی هم داشتن و سونو متوجهشون نشده بود و پدر مادرشون نمیدونستن دقیقا غصه ی چی رو بخورن اونموقع با خودم میگفتم کاش مشکل همه اشون فقط وزن کم بود نه چیزای دیگه..یا به اون مامانی فکر میکنم که وقتی پرستار ازش پرسید اون یکی قل ات خونه است؟با چشمای سرخ شده اش گفت مرده..اون مامانی که بخاطر افسردگی شدیدش به بچه اش شیر نداده بود و بدن بچه عفونت گرفته بود و دکتر بهش گفت بچه ات بدحال ترین بچه ی اینجاست..توی صورتش پشیمونی رو میشد و حتی صدای شکستن قلبش رو میشد شنید!دوست داشتم با همه ی مامانایی که با چشم گریون از ان آی سیو میرن بیرون حرف بزنم و دلداری بدم بهشون واقعا کاش میشد اینکارو بکنم خیلی سعی کردم با چندتاشون حرف زدم بهشون امیدواری دادم شاید حتی وقتی خودم نا امید بودم!اما آدمیزاده دیگه یچیزایی رو که میبینه دیگه هیچوقت هیچوقت اون آدم سابق نمیشه.!