۱۲ پاسخ

نه نرو دل همسرت نشکون شابد چیزی نگه ولی ناراحت میشه برعکس برو بگو بدون تو هیجا نمیرم

تاحالا همچین موقعیتی پیش نیومده🥴
ولی بدون شوهرم مسافرت نمیرم
اون نباشه بچمو به تنهایی نمیتونم‌ کنترل کنم🥴🤪 ‌درکل دوس ندارم بدون هم مسافرت بریم

بدون همسرم قدم نمیزنم

اسم منو بده اگه نمیری خودت... حالا کجا میخواستی بری

من بیشتر مسافرتام با خانوادم بوده و بدون همسر(شرایط شغلیش جور نبود)
گاهی مادرشوهرمم بردم،کلا بی ازاره طفلی
من بودم میرفتم اگه شرایط مالی باری به دوش همسرم نبود

ولا بدونه همسر خوبه من بودم میرفتم

من اصلا بدون همسرم مسافرت دوس ندارم

راستش منم بدون همسرم مسافرت دوست ندارم.باز هر کسی یجوریه

بدون همسرم هیچ وقت نمیرم

من بودم میرفتم

دختر خوب نقد و ول نکن نسیه بچسب
برو الان حالا با همسرتم میری

نمی‌دونم دوراهیه سختیه ولی خب به مادر شوهرت اینا میخوره آدمای خوبی باشن بد نمی‌گذشت بهت آب و هواتم عوض میشد اگ قبول میکردی

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
خانما چند شب پیش بابام زنگ زد بعد گفت یکی از فامیلای دور دعوت کرده باغ ما رو بهم گفتن به دختر و دامادتونم بگو بیا جمعه ناهار بیان بعد شوهرم انگار خیلی مایل نبود زوری قبول کرد بعد من گفتم راضی نیسیم نمیریم میگفت ما یه خانواده جداییم چون بار اولم بود باید به خودمون زنگ میزدن و شاید میخواستم تعارف کنن به بابات گفتن دختر و دامادتم بیار خلاصه نرفتیم امروز با شوهرم و دخترم سه تایی با موتور رفتیم پارک لب اب چایی و خوراکی خوردیم بعدم رفتیم غذا گرفتیم اومدیم خونه خوردیم و خوابیدم و عصرم نشسیم پا جان سخت خوش گذشت بعد مامانم و اینا از صبح رفته بودن با عمه هام و فامیل باغ تا شب شبم یه سر اومدن به دخترم زدن میگفتن خیلی خوش گذشته و حسابی بازی کردن و کلی اونجا اسباب بازی و زمین والیبال داشته ..از طرفی دلم سوخت گفتم کاش میرفتم باهاشون از طرفیم با شوهر و بچمم خوش گذشت شوهرم میگه ما همینجور میرفتیم سبک میشیدیم ..نظر شما چیه باید بهخودمون میگفتن؟ شوهرم میگه مهمونیا خودمونی و دورهمی به بابات میگفتن میرفتیم ولی این چون بار اول بود و تا حالا رفت و امد نداشتیم باید به خودمون زنگ میزدن
مامان آلا جون مامان آلا جون ۴ سالگی
چند روز پیش یه چیزی با چشمام دیدم که خیلیییییی ترسیدم حالم بد شد واقعا دلم میخواست کاش دنیایی وجود نداشت، دلم نمیخواد انرژی منفی بدم ولی نمیتونم تو دلم نگهش دارم
دخترمو بردم پارک بانوان که امنیت بیشتری داشته باشه، مشغول بازی بودیم که دیدم دو تا دختر حدودا ۱۶ ، ۱۷ ساله انگار که هم سنم نبودن وارد پارک شدن و حرکاتشون طبیعی نبود از کارمون رد شدن و رفتن انتهای پارک که یه مربی ایروبیک کلاسشو اونجا داشت برگزار میکرد و شلوغم بود، بازی آلا که تموم شد گفت مامان بریم انتهای پارک اونا که دارن میرقصنو ببینم مام رفتیم موقع برگشتن دیدم همون دوتادختر رفتن پشت دستشویی و دارن از هم لب میگیرن و همدیگرو لمس میکنن، واقعا حالم بد بدترش این بود منو دیدن و به کارشون ادامه دادن😣 خیلی ترسیدم و دو روز تنم میلرزید، آلا یه لحظه دیدشون و متوجه وحشت من شد گفت چیکار میکنن مامان چرا نمیذاری ببینم مگه چیه؟ اون لحظه نمیدونستم چی بهش بگم فقط دورش کردم و گفتم اونجا سرویس بهداشتیه مامان آلودست نباید بریم اونطرف، شما بودین چیکار میکردین؟