سلام مامانا برنامتون برا فردا چیه ...مامانم زنگ زد گفت شما مهمون ما میریم بیرون به بقیه فامیلم میگیم هر کی خواست بیاد بعد مادرشوهرم گفت بیاین بریم با هم من گفتم مهمون مامانم هسیم خلاصه امروز یه دوستا بابام زنگ زده گفت با خانواده از قزوین دارن میان اصفهان خونه بابام اینا ..خونه بابام کوچیکه بابام اینا خودشون شب باید برن خونه مامان جونم بخوابن که مهمونا جاشون بشه منم قراره یه کم رختخواب ببرم اونجا براش خلاصه حالا موندم من تا حالا دوستشون و ندیدیم انگار راحت نیستم حالا موندم فردا بریم باهاشون یا بگم نمیام برم با مادرشوهرم اینا ...شما باشین میرین اشنا میشین یا کلا نمیرین

۴ پاسخ

باز خودمون هستیم سه نفری خخخخ

میرم اشنا بشم من کلا با دوستای بابام خوشم میاد برم بیرون چون واقعا باحال وخوش بزم هستن وخوش سفر

هیچی عزیزم تک و تنها از الان دلم گرفته

سلام شوهرت چ میگه

مقالات مرتبط

چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۳ سالگی
یک ماهه خونه مادرشوهرم نرفتیم یه زنگی نمیزنن ببینن چیکارمیکنی حالا دخترش فردا از یک شهردیگه میاد زنگ زده شمام بیاین منم گفتم چشم حتما😐😐😐
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ سالگی
خانما چند شب پیش بابام زنگ زد بعد گفت یکی از فامیلای دور دعوت کرده باغ ما رو بهم گفتن به دختر و دامادتونم بگو بیا جمعه ناهار بیان بعد شوهرم انگار خیلی مایل نبود زوری قبول کرد بعد من گفتم راضی نیسیم نمیریم میگفت ما یه خانواده جداییم چون بار اولم بود باید به خودمون زنگ میزدن و شاید میخواستم تعارف کنن به بابات گفتن دختر و دامادتم بیار خلاصه نرفتیم امروز با شوهرم و دخترم سه تایی با موتور رفتیم پارک لب اب چایی و خوراکی خوردیم بعدم رفتیم غذا گرفتیم اومدیم خونه خوردیم و خوابیدم و عصرم نشسیم پا جان سخت خوش گذشت بعد مامانم و اینا از صبح رفته بودن با عمه هام و فامیل باغ تا شب شبم یه سر اومدن به دخترم زدن میگفتن خیلی خوش گذشته و حسابی بازی کردن و کلی اونجا اسباب بازی و زمین والیبال داشته ..از طرفی دلم سوخت گفتم کاش میرفتم باهاشون از طرفیم با شوهر و بچمم خوش گذشت شوهرم میگه ما همینجور میرفتیم سبک میشیدیم ..نظر شما چیه باید بهخودمون میگفتن؟ شوهرم میگه مهمونیا خودمونی و دورهمی به بابات میگفتن میرفتیم ولی این چون بار اول بود و تا حالا رفت و امد نداشتیم باید به خودمون زنگ میزدن
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ سالگی
مادرشوهرم زنگ زد گفت بلیط چارتر هواپیما پیامش اومده رو گوشی پسرخواهرم زنگ زده گفته خاله میخوای منم گفتم اره گرفته دوتا برامون شب ساعت ۱۱ بمنم گفت میای که ببینم اگه هست براتو و دخترتم بگیره شوهرمم حرفی نداره ولی خودم دلم نیومد برم کلی هم حالا خرجمون میشد یه باره میزارم باهمسرم و دخترم میرم چون قرار بود تو این بهاریه یه مسافرت بریم ..از طرفیم میگم کاش قبول میکردم🫠🫠 شما بودین چیکار می‌کردین میرفتین یا میزاشتین با شوهرتون میرفتین اینم بگم تا حالا بدون همسرم مسافرت نرفتم
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ سالگی
امشب مهمون داشتم شام برنج و کوکو و جوجه با سالاد و ماست و ژله و نوشابه....برنجش و کوکو رو بابام پخت جوجه رو شوهرم مامان و اجیمم خیلی کمک کردن. تو ظرف شستن یعنی عمده کار و کردن ولی انگار خونه بمب ترکیده کلی کار هست هنوز ...تو ظرف شستن عروس عموم و عمم یه کم کم کردن ولی بقیه نه....جالب اینجاست من هر وقت برم خونه کسی کلی کمک میکنم میان خونم انگا ن انگار ...یعنی اگه شوهرم و خانوادم نبودن عمرا تنهایی میتونستم جمع کنم‌....شما تو مهمونیاتون ظرف میشورن بقیه
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
دیگه خلاصه اینکه اون روزهای سخت و تلخ هم گذشت و خداروشکر بااون جیغ و گریه و عزاداری ها خدا خودش بچمو برام حفظ کرد من ۳۴ هفته بودم که یه روز بچه تکون نخورد از صبح .هرچی می‌خوردم تکون نمی‌خورد آخرش گفتم شاید گرسنمه شوهرم از بیرون غذا گرفت خوردم بازم تکون نخورد همون روزم قرار بود اسباب بازی های سیسمونی فقط مونده بود بریم بگیریم با بابام پیش دوستش .دیگه من رفتم زایشگاه دستگاه اینا گذاشتن و زنگ زدن دکتر گفتن حرکات بچه خوبه و اینا دکترم گفت سونو آب دور بچه بنویسین من رفتم سونو گفتن آب دور بچه ۳ سانته و توخشکی فک کنین آب دور بچه نرمالش ۱۶. ایناس ولی مال من ۳ سانت بود .همینطوری اشک میریختم به شوهرم گفتم باید اول بریم اسباب بازی های بچه مو بخرم بعد بریم بیمارستان دیگه هر طور بود رفتیم اسباب بازی هاشو انتخاب کردیم و اینا رفتم بیمارستان . بیمارستان گفت باید بستری بشی دیگه شوهرم رفت مادرشوهرم آورد مامانم ایناعم اومدن و من بستری شدم توی کرونا و توی ماه مهر و مشهد خیلی سرد بود
مامان رهام جون مامان رهام جون ۴ سالگی
سلام مادرای گل پسرم از فرداذمیره مهد به امید خدا استرس دارم
خیلی مستقل خیلی انرژیش زیاد تو خونه با مهمون افراد غریبه سازش نداره اذیت میکنه گفتم ببرم یکم با محیط اطراف اشنا بشه نظرتون چیه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
خانوما من تا ب امروز ک دخترم 3سال و 8ماهشه در حد توانم هر چی ک دخترم خاست و اراده کرد رو براش خریدم. از خوراکی بگیر تا اسباب بازی و لباس.. ب قدری که تقریبا هر چن روز درمیون لباس جدید میپوشه میره بیرون یا پارک.. همیشه مرتب و تمیز.. بحدی ک وقتی میریم پارک چن تا از خانوما ک سلام علیک داریم ب دخترم میگن وای چه لباس قشنگی پوشیدی یا میگن چه حوصله ای داری لباس و با گیره مو و عینکش رو باهم ست میکنی اکثرا.. خلاصه خاستم بگم ر این حد رسیدگی دارم بهش حالا در کنار اینا اصلا آدم باج دهنده ای نیستم وقتایی شده دخترم چیزی خاسته و من میگفتم نه و این نه واقعا نه بود اگر گریه کنه بهش میگم با گریه تو من هیچ کاری برات نمیکنم هروقت گریه ت تموم شد باهم صحبت میکنیم.. خیلی وقتا خیلی چیزاشو خودم از رو ذوق خودم براش میگیرم... امروز دخترم و شوهرم باهم رفتن پارک یکی از دوستای دخترم هروقت دخترمو میبینه میگه بریم خوراکی بخریم( همراه مامانمون) امروزم ب دخترم گفت بریم مغازه؟ دخترم ب باباش گفت بریم مغازه و شوهر خنگ من از قضا کارتش رو نبرد و ب دخترم گفت بابا تو خونه کلی خوراکی داری( واقعانم داره هفته پیش رفتیم فروشگاه فقط شاید نزدیک ب یه تومن براش خوراکی های مختلف خریدیم بعد شوهرم از سرکارش نزدیک ب 500هزار براش اسنک خریده آورده) خلاصه شوهرم گفت کلی خوراکی داری یهو دخترم گفت وایسا برم از مامان دوستم بپرسم و دویید رفت گفت:
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان جوجه جون مامان جوجه جون ۴ سالگی
سلام من مامان شاغلم... عصرها که میام خونه، حس میکنم خیلی عقبم از بچم.. استرس میگرم وای شعر باهاش تمرین نکردم، بازی نکردم، الان گف خسته یه چرت بزنم.. الان به جای کنارش منم دراز بکشم..استرس گرفتم بشینم کاردستی درست کنم براش.. 😵‍💫 شما چیکار مکنید از صبح تا شب؟ روزها پیش مادرم هست، حسابی با بابام میره پارک و دوچرخه سواری ، بازی و کوه. خدا عمرشون بده والا...
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان سارن مامان سارن ۳ سالگی
سلام مامانا دخترم از دیروز عصر تا الان همش ميگه مامان بریم بیرون خونه نمونیم. داره بازی میکنه یهویی بغض میکنه میگه همین الان بریم بیرون. هر چی ازش سوال میکنم چرا بریم بیرون ميگه چون خونه خسته میشم. اینم بگم که قبلنا به زور میبردیمش بیرون ‌ . قشنگ خونه بازی می‌کرد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 🦋ᗩYᕼᗩᑎ🦋 مامان 🦋ᗩYᕼᗩᑎ🦋 ۴ سالگی
سلاام چطووورین..مادرای باتجربه بیاین بگین من چیکار کنم الان..
پسرم و بردم کلاس نقاشی اونجا خودشون ابمیوه و شیرکاکائو و اینا میفروشن گفت مامان برام بخر گفتم باشه ی ابمیوه برداشتم..توراه دوبارع برگشته میگه بستنی هم میخوام منم گفتم ن یدونه‌.یا ابمیوه یا بستنی حالا ک ابمیوه خریدی بستنی نمیشه ...
اننننقد تو خیابون گریه کرد راه نیومد منم راهم و گرفتم اومدم خلاصه پشتم با گریه و دادو بیداد میومدن همه هم مارو نگاه میکردن یعنی ی جوووری گریه میکرد انگار من داشتم میکشتمش..
همین الانم گریه میکنه ول نمیکنه مغزم رد داده نمیدونم چیکار کنم ..کارم درست بود ؟یا غلط؟شما اینجور مواقع چیکار میکنین پیش اومده براتون ایا؟؟؟😐😩😩😩
مشاهده ۱۸ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ سالگی
سلام بچها ...دیشب خونه مامانم بودیم برا من و دختر و خواهرم جشن دختر گرفته بود خلاصه مامان بزرگ و بابابزرگ مادریم هم بودن بعد مامان جونم نزدیک ۷۰ سالشه سوادم نداره در حد دوتا کلمه ...بعد رفته بود یه پارچ و لیوان برا مامانم کادو گرفته بود و این نوشته روش بود ....یعنی عاشقشم کارت تبریک به این قشنگی دیده بودین😍😍😍😍😍
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهرانا مامان مهرانا ۳ سالگی
سلام خانما من شلوارک لی برا دخترم احساس میکنم بهش یه کم تنگ شده حالا میخواستم براش بخرم نمیدونم تا چندماه دیگه هوا گرمه میتونه استفاده کنه یا نخرم دیگه رو به سرما میریم همینجور موندم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان پرنسس💚 مامان پرنسس💚 ۴ سالگی
ما اصلاً تو خونه کشک مصرف نمی کنیم، چون حقیقتاً خودم دوست ندارم😁
بعد امشب دخترم گفت کشک، گفتم مامان مگه تو میدونی کشک چیه؟ گفت آره سفیده. گفتم کشک رو کی به ما میده گفت گاو😱
بعد گفتم گاو دیگه چی به ما میده، گفت شیر، ماست، گوشت، تازه شیرخشک هم به نی‌نی‌ها میده😱 دخترم اصلا شیرخشک نخورده، شیر مادر خورده
هاج و واج موندم بچه این اطلاعات رو از کجا داره، من که بهش یاد نداده بودم.
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ سالگی
ما روزه قفلی زدیم رو اینا ..دیروز همسرم گرفت برا دخترم منم خوشم اومد امروز دوتا برا من گرفت دوتا برا اون ...یه چند وقتی کارمون میشه حالا ...شبا بعد شام و شستن ظرف و تمیز کردن اشپزخونه میشینیم پاتلویزیون میخوریم انقدر که ضعف کنیم خوابمون ببره 😅 کلا عادتمونه شبا بعد شام و خاموشی با دخترم یه چیز ترش میخوریم چند وقت بود یه مدل لواشک دوست داشتم هر روز میرفتیم بیرون میخریدم که شب بخوریم 😅
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس ۴ سالگی
سلام بچها چطورین زندگی برگشت به روال قبل یا هنوز تو حال و هوا تعطیلات و عیدین😁 ما امروز رفتیم فرهنگسرا دم خونمون دخترم و کلاس بنویسیم گفت دوشنبه ثبت نام میکنیم خلاصه ازاونور رفتیم خانه بازی دخترم بازی کرد تو راه بستنی گرفتیم اومدیم تو پارک خورد و رفت خونه مادرشوهرم هنوز نیومده بالا...خلاصه کل روزمون رفت برا دختر خانوم همه امروز به کار و زندگی بودن ما دنبال دختر خونه 😁 ولی بهش خوش گذشت کلا من از وقت گذاشتن با دخترم لذت میبرم حتی از حموم بردن و تمیز کردنش پارک بردن کلاس بردن تا میبینم ذوق میکنه خیلی حالم خوب میشه 🥰❤️
مشاهده ۳ پاسخ دیگر