۱۴ پاسخ

منم دومیم ۶ماهشه🫠پسرمم ک ۴سالشه.
خب هروقت بچه دوم بیاد همه چی از اول شروع میشه گریه شیر واکسن از پوشک گیری. الان درسته خیلی سخته ولی خب باهم دارن بزرگ میشن گرچه گاهی احساس میکنم واقعا نابود شدم...مادر پاره میشه

منم مثل شمام با این فرق که دو روز در هفته میرم سرکار باید برن مهد کودک با بدبختی میریم و برمیگردیم یه دیقه حواست بهشون نباید همو ناقص میکنن دو شب پیش رفتیم بیرون غذا بخوریم یه بلایی سر تخت رستوران آوردن که با خجالت اومدیم بیرون😂

دوقلو بنظر من راحتتره تا شیر ب شیر البته تو هیچکدوم این شرایطا نبودم‌ از دور ک میبینم میگم شیر ب شیر سخته
دخترخاله م داره

نگوووو،دوست دارم سر بزارم به بیابون،

واقعا منم توی شرایط شما هستم خیلی سخته 🥴🥴🥴🥴

دوقلو راحتتره

ابجی من دوتادخترم اختلافشون فقط یکسال وده ماهه😂منم روانی شدم دعواهاشون خرابکاریهاشون اوووووو.....

منم بچه هام ۷سال اختلاف دارن روانی شدم نمیخاین باهم

من تو یکسال و نیم دوبار زایمان کردم خیلی شرایط سخته دوقلو خیلی راحت تره من ۴سال مدام شیردادم واقعا از نظر روحی و جسمی پوکیدم

دقیقاااا حرفتا قبول دارم چون تو موقعیت شما هستم

چند ساله اختلافشون ؟

من بچه هام ۷ سال تفاوت دارن
الان دور از جون از خستگی مردم اصلا
دردسرها و نگرانی ها و
..... و هر چی بزرگتر میشن دغدغه ها بیشتر مخصوصا با این وضع جامعه
بازم توکل به خدا

درسته سخته ولی خوب فوقش 7/8 سال سختی میکشی بعد راحتری
من خودم 12 سال اختلاف دارن
فکر کن 7 سال ارامش و اسایش داشتم با امدن دومی همه رفت رو هوا دوباره باید 5 سال محدودیت داشته باشم

اره واقعا منم میگم اینجوری راحتتره

سوال های مرتبط

مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۴ سالگی
وقتی بچه دومم رو باردار بود همش به خودم قول میدادم پسر بزرگم رو دعوا نکنم کلا توی این ۴ سال خیلی کم پیش اومده بود دعواش کنم.
الان پسر کوچیکترم یک ماهشه و من خسته ترین مادر دنیام.
شب خوابی کافی ندارم و روز ها مجبورم تمام توانم رو بزارم برای بچه ها و کارهای خونه نمیدونم خسته باعث میشه از کوره در برم یا واقعا حق دارم .
امروز چند بار زدم توی سر خودم برای که عصبانیتم رو سر بچم خالی نکنم.
نمیدونم پماد کالاندولای برادرشو کجای خونه خالی کرده فقط دیدم دیگه چیزی توش نیست.😵‍💫
یه بار دیدم قوطی کبریت رو برداشته و جیوه دوتا کبریت رو خورده🥴
کلی آب ریخته پشت یخچال😅
و.....
نمیدونم حق داشتم عصبی بشم یا نه.
درکل پسرم خیلی عاقل هست و با برادر کوچکترش خیلی خوب کنار اومد .
منو خیلی در میکنه بخاطر اینکه مثل قبل نمیتونم براش وقت بزارم.
ولی خب شیطنت هم داره.
خیلی خوشحالم که اختلاف سنی بچه هام کمه.
ولی خودم گاهی کم میارم.
همش میگم یه روز دلم برای ریخت و پاش و شیطنت های بچه هام تنگ میشه.
ولی گاهی با خودم میگم دیگه هیچوقت ۳۰ ساله نمیشم که بتونم برای خودم وقت بزارم.
انگار خودمو فراموش کردم