۶ پاسخ

خیلی سخته زندگی بدون رفاقت و دوستی بین زن و شوهر
خدا کمک کنه به همه ما

عزیزم اینکه بچه ت رو توی این شرایط بزرگ کنی در واقع داری به روح و روان اون بچه هم ضربه میزنی . با خودت روراست باش شما واقعا این شرایط رو ترجیح میدی به سختیهای طلاق یا بخاطر بچت داری تمام اینارو به جون میخری ؟ اگر همسرت برای درست شدن تلاشی نمیکنه همراهیت نمیکنه فردا پسرت میشه یه فرد عصبی و پرخاشگر که تحویل جامعه میدی و بویی از علاقه و عشق نبرده چون ندیده توی خانواده یا اینکه بعدا توی روابطش دچار مشکل بشه و حتی بلد نباشه با یک زن درست رفتار کنه چون پدرشو اونجوری دیده

عزیزم ایشالابانصمیمت زندگیت بشه..همه مامشکلاتی داریم..هیچکس شوهرش بی نقص نیست،شایداونم بهترشدایشالاخداکمکتون کنه واقعاسخته ادم دستش خالی باشه

منم مثل توم ولی کار داره مستجریم ولی زندونی حق دیدن هیچکس یا رفتن خونه کسی ندارم بعد نه محبت داره نه اخلاق نه عرضه همش خانوادش دخالت میکنن و حرف میزنن هیچی جوابشون نمیده با اینکه شاغل بازم خرجی به زور بهم میده یا لباس برام نمیخره منم به فکر طلاقم ولی به خاطر دخترم میگم بسازم فعلا ولی همه میگن اشتباه میکنی فقط داری خودت نابود میکنی

یه ده‌روز ول کردم رفتم بچم دربه در این خونه اون خونه شد مریض شد کلی گریه میکرد هیچ کی بهش محبت نداشت مادرشوهرم خودش یه بچه پنج ماهه داره که مراقب اون بود مامان خودمم یه پسر دوساله خیلی ضربه خورد

حالا که این تصمیم گرفتی
هیچ وقت جلو بچه دعوا نکنید
هیچ وقت پدرشو جلوی بچه خورد نکنی کوچیک نکنی
وقتی بزرگتر شد سرش منت نزاری بخاطر تو موندم تو زندگی

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۱ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد