۱۰ پاسخ

ببخشید ولی چقدر گاون

خب رودربایسی نداشته باش زنگ میزنن اطلاع میدن ک میان خب توهم بگو من شرایط خوبی ندارم بچها مریضن ایشالا سر فرصت حتما تشریف بیارین...تقصیر خودته خب

برو خونه مادرت یا خیلی راحت بگو شرمنده

حالا فامیلای خودم میان فقط برای دیدن بچه ولی به شوهرم‌گفتم من بچه دوم دنیااومد شام خبری نیستا هرکی خواست بیاد ببینه و بره حتی مادرشوهرم...بخاطر کادو شام مام نیان که نمیتونم...

عزیزم ازاول اعلام میکردی ۱۰روزگی بچت یه میوه و شیرینی میدادی مهمونات همون روز میومدن و میرفتن ،توالان ضعیفی چجوری باید کارکنی اخه ،ب همسرت بگو یا مادرت یا مادرشوهرت ک بگن ب طایفه ات

عزیزم یه بار شوهرتو بزار غذا درست کنه و جم و جور کنه از بچه هم مواظبت کنه(مثلا بگو خونریزیم زیاد شده نمیتونم تکون بخورم) فردا خودش میگه نیان .حتما خودت سخت میگیری میخوای همه چیز خوب برگزار شه ولی آسیب میبینی. والا اعصابم خورد شد

خوب ببین ما برا خونواده ها خودمون فقط شام میدیم اونم ی بار همشون باهم. ک خودشون درست میکنند و میشورن و میرن
ولی خاله و عمه و بقیه رو میگیم بعد ده روز ی ماه ی سر زدن فقط میان و میرن.
جه خبره تو این زنونه همه رو ک شام نمیدن.

وای چقدر نفهم
دفعه بعدی زنگ زدن بگو شام دعوت هستم جای دیگه بعد شام اگه خواستین تشریف بیارید یا هم خیلی رک و راست بگو چند روزی خونه نیستم بپیچون

جواب بده بگو شرایط مهمانداری نداری

یعنی چی آخ شورشو در آوردن زنگ زدن جواب نده

سوال های مرتبط

مامان شَه سان🤴🏼 مامان شَه سان🤴🏼 ۴ سالگی
سلام دخترا.
عصابم خیلی بهم ریخته.
امروز پسرمو بردم خانه بازی خیلی عجیب بود ک برای اولین بار ی بچه بود و کلا با پسر من دوتا بچه اونجا بودن.ی دختر ۷ ۸ ساله بود ک ماسک داشت و سرفه های خلطی میکرد.چون شهسان دو هفته پیش این ویروس گرفتو بشدت تب میکرد و حالش یابد بود من تا زمانی ک کلا خوب نشد اینو حوضخانه بازی نمیبردم چون نمیخواستم بچه های دیگ رو مریض کنه و اینو میفهمم و و باقی مادر ها هم باید بفهمن ک بچه‌ های مردمو مریض نکنیم.
خلاصه این بچه هی ب پسرم نزدیک میشدو چند بار با زبان کودکانه گفتم دخترممم؟دختر نازم؟؟شما سرما داری لطفا فاصله بگیر پسر من همسن شما نیست ک با هم بازی کنین.باززز میومد و مثل آدم بزرگا حرف میزدو میگفت من سرما ندارم من دیشب بیمارستان بودمممم اینارو با صدای بلند میگفت.چون مادرش هم نبودو سه ساعت بچشو اونجا گذاشته بود و از سر خودش باز کرده بودش نمیتونستم ب مادرشم بگم و تذکر بدم.
دائما میرفت ب مسئول اونجا بلند بلند میگفت باز میومد پیش ما و با ماشین محکم میزد ب وسایل بازیه پسرم.
دیگ دیدم با زبان بچگانه متوجه نمیشه کمی جدی تر گفتم برو اونور.
یهو دیدم شروع کرد ب داد زدن(بدونه گریه)ک زنیکه چرا گفتی من مریضم چرا خفه نشدیییی🫨