اومدم ی کم درد و دل کنم
واقعا من با این ی بچه قد صد سال پیر شدم
اومد دنیا تا پنج ماهگی ی ور رو نگاه می‌کرد
هر کاری میکردم ولی فایده نداشت ی سمت سرش تخت شده بود
اون یکی سمت برآمده
رفتم براش کلاه فرم دهی گرفتم هر ماه می‌کوبیدیم میرفتیم اصفهان بخاطر اصلاح سرش
از اونور تا دو سالگی یبوست شدید داشت هر سری بخاطرش باید میرفتم دکتر
بی‌خوابیش از اینور بهم فشار میاورد
قبل اینکه چهار دست و پا بشه ی کارایی می‌کرد فک کردم داره زور میزنه دستشویی میکنه بزرگ تر ک شد ادامه داد به ی جایی خیره میشد و عرق بود ک میریخت و عی با خودش ور میرفت
باز دکتر رفتن شروع شد دکترا میگفتن اون چیزی ک تو فک میکنی نیست یادش میره
روانشناس ها میگفتن هست و بهش محبت کن بغلش کن
من خییییلی بهش محبت میکنم
هی چپ و راست میرم قربون صدقش میرم
میدونم اون حسی ک توی ما بزرگترها هست با بچه فرق داره
ولی به هر حال از این کار لذت میبره
چند ماهی بود ترک کرده بود ولی دو هفته هست به طرز وحشتناکی شروع کرده اون لحظه هرچی صداش میزنم ک حواسشو پرت کنم جوابمو نمیده حتی بازی میکنم میره ی جا شروع میکنه انجام میده
مجبورم از این حالت بلندش کنم
میبینم میره جایی دیگه جلو چشم نباشه انجام میده
خییییلی خسته م واقعا
از اینور هم حرف نزدنش
باز فردا نوبت مشاوره گرفتم ولی حس میکنم بازم قراره ی سری حرف تکراری بشنوم
شما اطرافتون این مورد رو دیدید؟؟

۱۷ پاسخ

چه قدر سخته خدا صبرت بده گلم دخترت احساس میکنم بد قلقع کلا خیلی اذیت میشی سر همه چی من دنبال کننده اتم تو این سن دیگه نباید با خوابش درگیر باشی جدا از شما باید بخوابه که هیچ خودش بدون کمک باید خوابش ببره اون یه موردم به نظرت چیزی جایی ندیده رفتاری حرکتی 😔چاره ای نیست آخه پیگیر هم نباشی خدایی نکرده روش بمونه

نه عزیز دلم خود ارضایی نیست و اصلا یه مدت بی توجه باشید به تفریح و مسافرت بپردازید به جای اینکه از این روانشناس به اثم مشاوره برید به حرف هیچ کس هم گوش نکنید

واقعا خداقوت بهت مامان ریحانه
امیدوارم که ان شاءالله مراحل بعد از این چالشای کمتری داشته باشه ریحانه

عزیزم برادرم همیشه می گه بزرگ کردن بچه مثل اون بازیهاییه که مراحل سخت پشت سرهم داره و تمومی نداره. تو هر سن یه چالشی هست ‌ . برای هر بچه و پدروومادری یه جور . می دونم خیلی سخت گذشته برات . بچه هامون همسن هستن و همیشه تاپیکاتو می خونم . طبق دو موردی که خودم از این نوع مشکل شاهد بودم . یکیشون استرس و اضطراب داشت . بعد یک سال اینا این عادتشو کنار گذاشت .
هر دو از این مورد عبور کردن . به هر حال یه عادتی شده براش . عادتش رو با کمک همون روانشناس یه جوری باید از سرش بندازی . شاید همون‌طور اونها که گفتن چیزهایی چون محبت ، بغل ، نوازش ، بوسیدن ، حتی غلغلک دادن و ... بریشتر از حد معمول ، برای بچه حس خوب پررنگی داشته باشه و کم کم فراموش کنه

مامان ریحانه من شنیدم بچه هرچی بازی های حسی بیشتر بکنه و بقیه حس هاش رو تقویت کنه این حالتی که میگید کمرنگ تر میشه
میتونید این روش هم امتحان کنید

اگه ببریش مهد شاید بهتر بشه شاید زیاد خونه موندن باعث میشه هی با خودشون ور برن اکثر بچه ها ت.و این سن از این کارا میکنن

خدا کمکت کنه من ب جا شما حس بدی گرفتم

عزیزم به این مورد میگن خود لمسی کودک بزنی گوگل دربارش مطلب میاره یا او اینستا سرچ کن خود لمسی کلی مشاور راجع بهش صحبت کردن معمولا توی این سن شایع هست دختر منم یه مدت همش میرفت رو بالشت یا عروسک میشست خودشو عقب جلو میکرد هنوزم گاهی میکنه ولی خیلی کمتر شده باید هواسشو پرت کنی حساسیت نشون بدی بدتر میکنه باید یه جوری انرژیشو تخلیه کنی بازی های حرکتی و پر جنب و جوش زیاد باهاش انحام بدی

دختر منم از پستونک گرفتم دوسه ماه اینکارا میکرد
اصلا نترس طبیعیه داره میشناسه ولی نذار طولانی بشه ک خوشش بیاد
بازی های هیجانی زیاد بکن

اره عزیزم دخترمنم توسن سال دخترشمابودکه اینجوربودبردم دکترگفت طبعیی تایه مدت دیگ ازسرش افتاد ویادمه تنبیهشم کردم یادمه ب نظرم نزارشده باتنببه نزاررر یه زره بترسونش من واقعاب سرم بیادبچرومیزنم مهمم نیست نظردیگران چون اون لحظه یاساعت منم ک درعذابم ازهرحالتش ....

قبول دارم عزیزم چالش بچه داری شما زیاد بوده واقعا خدا قوت انشالله با درایت مادری مثل شما درست میشه

قبلا این موردی شنیدم گهواره

یعنی به اندام جنسیش دست میزنه؟؟
اگه اینطوریه حتمااااا پیگیر بشوووو

چجوری باخودش ور میره دقیقا من متوجه نشدم

ببخشید مثلا چ میکنه چطور

وای چه حس بدی میگیری اون لحظه شما پیگیری کن انشالله که از سرش بیافته

منظورت اینه که خود ارضایی می‌کنه ،اخه مگه تو این سن میفهمم بچه ها؟؟

سوال های مرتبط

مامان جوجه هام مامان جوجه هام ۲ سالگی
اونایی ک. دوقلو دارید بیاید کارتون دارم تاحالا شده از اطرافیان بهتون بگن بین بچه هاتون فرق میزارید؟بچه ها من یکی قلام ب شدت سرکشه یکیش گوش ب حرفه وقت غذا میشینه پیشم غذاشو میدم بهش میخوره وقت بازی بازی میکنه باهام تو هر موضوعی ک فکرشو بکنید یکیشون خیلی بهتره چیزی ک هست و دارم میگم اون یکی قلم اصلا حرف گوش نمیده اذیت میکنه شیطون تره حتی لباساشم میخام عوض کنم یا میخایم بریم بیرون منو ب حد جنون میرسونه بخداوندیه خدا من دوتاشونو زاییدم دوتاشون بچه هامن تو ی روز دنیا اومدن چیکار کنم من وقتی یکیشون گوش میده غذاشو باعشق پیش من میاره بهش میدم ولی اون یکی باید مدام بدوعم پشت سرش دهنش کنم خیلی بچه کلافه امروز داشتم ناهارمیدادم بهشون دیگه گفتم نمیرم سراغ اون یکی خودش بیاد بشینه غذاشوبخوره چنددفه صداش زدم نیومد منم‌نرفتم ک عادت نکنه یجوری عادتش شده منو زجر بده نشستم ب اون یکی غذا دادم از چندروزقبلشم خانواده همسرم میگفتن فرق میزاری بینشون نمیدونم ب اون غذا میدی ب اون نمیدی گفتم بابا چیکارکنم ک یکیشون گوش حرف کنه یکیشون سرکش این یکی اندازه ده تابچه ازم میکشه منم‌میخام تربیتش کنم امروز بدجوری دعوام شده باهاشون من چیکارکنم چجوری بفهمونم بابا خودش نمیخاد منم اندازه اون دل میسوزونم براش حتی میدوعم پشت سرش غذاشو میدم تاحالا ی بار نزاشتم یکیشون بدون غذا از بخوابه ولی دیگه دارم اذیت میشم چیکارکنم شمابگید