ممکنه بگین وای چقد حساسی اما واقعا شما جای من نیستین بدونین از وقتی بچم بدنیا اومد همش مریضه بخاطر نارس بودنش سیستم ایمنی بدنش خیلی ضعیفه یعنی یه باد بخوره بش درجا مریضه بعد اومدم چند روز خونه مادرشوهرمینا بمونم تو نگو شوهرم بشون گفت بچه رو حموم کنین اینا هم چون میدونن من راضی نیستم رفتن یواشکی بچمو بردن حموم بعد وسطاش فهمیدم. درسته ظهر حمومش دادن ولی دیگه از عصر به بعد اینجا یخ میشه بچمم میبینه اینا همش تو حیاطن گریه میکنه بره پیششون. بعد بدتر از این پدرشوهرم رفته پنکه روشن کرده براش که تا دیدم خاموش کردم گفتم مریض میشه تو نگو تا من دوباره رفتم رفت روشن کرد در صورتی که من بخوام بچمو ببرم حموم ظهر میبرم بعد اون روز کامل ن پنکه روشن میکنم ن کولر حتی اگه از گرما بسوزم تحمل میکنم بعد الان میبینم بچم داره سرفه میکنه بقران الان شابد دوروزه از مریضی قبلیش خوب شده بود که هنوز آبریزش بینی هم داره. بعد من میگم تو مریضی نباید بچه رو حموم برد بدتر میشه میگه ن کی گفت سبک میشه واقعا نمیدونم چی بگم. همش میگن نمیای پیشمون وقتی هم میام خون میکنن تو دلم

۲۳ پاسخ

خانواده شوهر من حق ندارن بدون اجازه من آب دست بچه ام بدن چه برسه حموم ببرن یبار محکم روشون وایسا خودشونو جمع کنن هیشگی حق نداره بدن بچهمو وجای خصوصیش ببینه چه برسه حموم

گاهی باید مستقل باشی و نترسی تا کسی جرات دخالت کردن نداشته باشه،مم شهر غریب هستم و مامانم بعد زایمان ده روز پیشم موند بعدش رفت از اونروز به بعد خودم بچمو حموم میبردم،و ما طبقه بالای مادر شوهرم هستیم تا حالا یکبارم دخترمو حموم نبرده یا مای بیبی دخترمو عوض نکرده،و الانم جرات نداره بهش حتی چیزی بده که بخوره همش اجازه میگیره،پسر تو هم الان بزرگ شده راحت می‌تونه بشینه و خیلی چیزا میفهمه پس خودت ببری بهتره

مگه اونجا نبودی متوجه نشدی بردن حموم

شاید 🤣🤣

هیچی بگیر بخواب خواب داری 🤣

من خانواده شوهرم خیلی میترسن خخخخخ
یه سری دخترم صبح برده بودم حموم ظهر دیدم صداش از حیاط میاد سریع زنگ زدم مادر شوهرم گفتم بچع رو بردی حیاط حموم بوده هااااا
گفت تته تتته تهههه حیاط نیس 🤣🤣

هچی عزیزم شب بخیر 😊

یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت تو میتونی راحلشو پیدا کنی

برا من باز میشه شاید ننت ایراد داره

پس بیا یکاری کن برای اینکه بعدا گلایه نکنی رنجش نگیری حال واحساست بد نشه واندام خصوصی بچتو کسی نبینه فقط با باباش ببرش حموم که هم روانت آروم باشه هم احساست خوب باشه هم بچت سرما نخوره

برا منم همینحورین هزاااران بار گفتم بابا من آخر شب میبرم بچه رو حموم بعد سشوار میکشم جاش هم نه گرمه نه سرد اینا تو روز میبرن بعد انقددددر می‌پوشن تن بچه عرق کنه با یه باد مریض بشه خدایی هیچ احدی حتی همسر آدم هم نباید تو آموز بچه دخالت کنه مادرش می‌دونه چی به چیه

نه میگه میترسم بل مادرشوهرم میبرم حموم

من با تو حرف میزنماااا حرصم در میاد برا هرحرفی یه حرف تازه ای داری یا گلایه نکن یا برو تو دل ترسات بچتو تنها حموم کردن رو یاد بگیر

حتی اگه حساسیت شما زیاد باشه به هرحال وقتی یه چیزی رو برا بچتون صلاح میدونین بقیه حق ندارن رفتاری غیر ازون داشته باشن.
وااای درک میکنم منم یه جورایی درگیر این مسائلم

از الان حریم بچه ات رو مشخص کن

نمیتونی شربتی برای تقویت سیستم ایمنیش بدی بهش؟البته با‌مشورت پزشک

منم باشم تحمل نمیکنم همچین چیزیو

آخه شوهرت چقدر بی وجدانه من‌موندم 😭💔

خدا صبرت بده یه بار محکم باش حرفت بزن هرچی شد ک شد بگو بچه ی منه صلاحش من می‌دونم چیه گناه داره بچه هر روز هرروز مریض آزمایش نگرفتی ازش

چقد بیشعور و اعصاب خورد کنن از همه مهمتر شوهرت چقد ببخشیدا خره

خدایی بی عقلن وگرنه بچه که حمام رفته پنکه روشن میکنن

خب شوهرت عجب ادمیه
بعدم بچه حموم کنی الان باز هوا سرده ببر جلو بخاری

نه گلم حق داری،حساسم‌نیستی

چقد بده ادمای دورت نفهم باشن خدا صبرت بدع

سوال های مرتبط

مامان آبان مامان آبان ۱۷ ماهگی
مامانا سلام
این پست رو برای کسایی میذارم که بچه شون از حموم می‌ترسه. پسر منم از حموم می‌ترسید و هربار از اول تا آخر گریه و جیغ و فریاد داشتیم. من دیدم اینطوری نمیشه و سعی کردم بفهمم از چی بدش میاد. اول فک کردم از تماس پاهاش با کف حموم چندشش میشه، براش دمپایی خریدم ولی بی فایده بود. بعد فک کردم از فشار زیاد آب می‌ترسه. وانش رو با فشار کم آب پر کردم ولی اینم نبود. خلاصه بعد از کلی تلاش فهمیدم مشکل بچه با دمای آبه. آبی که روش می‌ریختم و به نظر خودم اصلا داغ نبود از نظر این داغ محسوب میشد. آب رو ولرم کردم، جیغ و داد کمتر شد ولی هنوز حموم رو دوست نداشت.
چن تا کتاب حموم خریدم و یکی دوتا اسباب‌بازی کوچیک مخصوص حموم. یه سفینه کوکی که تو آب حرکت میکنه و یه اردک سوتی. یه بطری خالی میسلار هم که براش جالب بود بردم تو حموم. یه شعر حموم هم از یه کتاب دیگه پیدا کردم و حفظ کردم و موقع حموم کردن براش خوندم. الان اینطوری شده که هر روز حوله اش رو برمیداره، میره پشت در حموم و میگه اَموم :) وقتی هم میریم حموم باید به زور بیارمش بیرون
مامان نوتلا توت فرنگی مامان نوتلا توت فرنگی ۱ سالگی
مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
دختر من خیلی آروم و وابسته منه ! نمیدونم چیکارش کنم
درواقع میشه گفت ترسوء. مثلا بارون میاد میریم بیرون که بازی کنیم اصلا تو اب نمیره 😕 گریه میکنه که منو بغل کن . بعد امروز یهویی یه بچه دیدم از دخترم خیلی کوچیکتتر بود یهو از بغل باباش اومد پایین بدو بدو رفت تو اب بپربپر میکرد !
از عصر ذهن منو مشغول کرده
دخترم حتی تنهایی تو اتاقش یا جایی نمیره حتی تنهایی اصلا بازی نمیکنه. بهش بکی به فلان چیز دست نزن یا نخور دیگه سمتش نمیره البته که اون لحظه که بگی گریه میکنه ولی دیگه بهش دست نمیرنه!
من همیشه تشویقش کردم که برداره بریزه خراب کنه ولی همسرم و خانوادم که مدام باهاشون درتماسیم برعکس منن .همش میگن نکن نریز خراب شد وووو😑
اونا روش تاثیر گذاشتن ولی خب احساس میکنم شخصیتش اینجوری آرومه چون بچه دوستم هم خودش و هم تمام اطرافیانش بشدت بچه رو دعوا میکنن که دست نزن اون بچه بدتر لج میکنه محکمتر میزنه حتی دستاشو میگیرن با لگد میزنه ! این تصویرو یک سالگی اون بچه دیدم!
الان ذهنم درگیر شده که این حجم از وابستگی و آروم بودن طبیعیه عایا؟ بچه های شما شیطونن یا آروم؟
مثلا گاهی میبینم مامانا عکس بچه هاشونو گذاشتن که رفتن تو اتاق خوابشون و کل اتاقو بهم ریختن ولی دخترمن اصلا تنهایی تو اتاق نمیره حتی من واسش کشو لباسارو باز میکنم اصلا براش جذاب نیست ولی سه تا کشو اکسسوری دارم اونارو دوست داره یکم باهاشون سرگرم میشه ولی اینا همش درصورتیکه خودم پیشش باشم 😑
نگرانم نگراااان
هر روز یه نگرانی جدید برای خودم اضافه میکنم😕