خسته ترینم دیشب ی لحظه رفتم اشپزخونه نمییدونم هانا کی رفت رو مبل و چهاردست و پا افتاد زمین ب هیچ صراطی مستقیم نبود و جیغ میکشید با هزاز بدبختی تو پتو اروم شد و نشست زمین اما میخواست پا شه یهو دردش گرفت و دوباره همون داستان کلا ۸ تا ۱۰ خوابید دوباره بیدار شد باز خوابید باز نصفه شب شروع کزد ب جیغ و داد و یکم استا دادم خوابیده تا الان
جیگرم داره اتیش میگیره احتمال زیاد باید ببرمش دکتر اگه راه نره، ب پاهاش و دستاش دست زدم و بالا پایین کردم مشکلی نبود
ولی وقتی میره رو دوتا زانو گریه کرد منم فشار نیاوردم و گذاشتم گریه کنه
از دیشب پلک رو هم نذاشتم
میگم خدایا میشه مثل هر روز ک ب محض بیدار شدن پا میشد میرفت تو اشپزخونه تو اتاق یا پیش اسباب بازیاش امروزم بره
تا قبل دیشب اشترس واکسنو داشتم کلا واکسنم کنسل کردم
میشه دعا کنید و چیزیش نباشه دارم دق میکنم
فقط شماها میتونید درک کنید ک چی میگم .
دارم میبینم اب شده بچم از دیشب فقط منتظر یودم صبح بشه
الان صبح شده استرس دارم ک راه میره یا ن .....
خدایا خودت کمک کن
دعا کنید خواهشا

۵ پاسخ

انشالله چیزی نیست

انشالله ک چیری نیست شایدم ترسیده ترسشم بریز انشالله ک پامیشه میره

چیزی نیست نگران نباش ترسیده

ایشالله که هیچی نیست عزیزم،نگران نباش،خدابزرگه،احتمال زیاد بخاطر اینکه افتاده ،یه کم پاهاش گرفته،

چیزی نیس انشالله،ترسیده،ولی اگ باز بلند صد اینطور رفت ببر دکتر،یکمم اسفند دود کن

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۱ سالگی
گاهی اینجوریم ک وقتی بچه های هم سن هانا رو میبینم ک برا خواب شون اذیت نمیکنن، ارومن، تو ماشین راحتن و جون ب لب نمیکنن ادمو یا باهاشون میری بیرون انگار ن انگاز ک بچه همراته و ب خریدت میرسی ن اینکه تا دو قدم اونورتر ب غلط کردنت راضی میشی، لباس اینام نداری ولی بازم وقتی میدونی تو بازار چیکارا ک نمیکنه میگی جهنم لباسم نمیخوام
میگم کی میشع هانام کمتر اذیت کنه، شوخیاشو کار ندارم ولی جیغ و داد و گریع هاش واقعا نمیکشم گاهی
الان دیشب تو ماشین یهو شروع کرد ب جیغ خوابش میومد چون و نمیخوابید تو ماشین تا رسیدیم خونه هزار بار لعنت کردم خودم
خوابشم نیاد یا تو ماشین خوراکی باید بدم بهش یا گوشی ک اروم باشه و گرنع بازم جیغ و داد میزنه
جاییم ک میرم تا یکی دو ساعتی ک کسی نبایو نزدیکش بشه و گرنع گریه میکنه و ..‌
بازارم ک میرم میگه منو ولم کنید برم هرجا میخوام دست بزنی مغازه رو میریزع رو سرش
بعد مثلا بچه کوچیک تر هانا میره بیرون قشنگ دست باباشو میگیره و راه میره ن دادی ن فریادی ‌و...
ناشکری نمیکنم ولی خوب میدونید دلم پوسید تو خونه ب وقتیم ک جایی میریم باز ی جورایی کوفتم میشه
جرئت نکردم ببرمش پارک تا حالا وقتی اینجوریه
عکاسیم ک رفتیم عکاسی رو دوتا عکاسب کرد نیم ساعت بیشترم علاف شدیم و اخرم نشد عکس بگیریم و برگشتیم ...
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
خب امروز حال ایلیا کامل خوبه و اومدم از تجربه واکسن ۱۸ ماهگیش بگم
ایلیا برای هیچکدوم واکسنا اصلاااااا اذیت نشد حتی ی تب ریز نکرد اما برای ۱۸ ماهگی خیلیییی اذیت شد
روز اول تا ظهر خوب بود خوابید بیدار شد کلی بازی کرد یهو دیدم رو مبل مونده و گریه میکنه دیدم بچم اصلا پاشو نمیتونه تکون بده
تب هم یهویی همون موقع کرده بود ینی قبلش من بغلش کردم اصلا تب نداشت ب فاصله دو سه دقیقه یهو پا درد و تب
با این ک هرچهار ساعت شربتشو داده بودم
خلاصه شربت و دارو و پاشویه و پیاز و قرطی بازی جواب نداد مجبور شدم شیاف بذارم
دو روز و نصفی داستان ما همین بود
تب روز اول زیاد بود خیلی
روز دوم با دارو کنترل میشد اما قطع نمیشد روز سوم تا ظهر تب داشت و تمام
پاش هم همچنان تا دیشب و لحظه ای ک بخوابه لنگ میزد اما امروز خداروشکر بدو بدو میکنه
البته ک برای هربچه ای متفاوته ها ی سری ها تو گهواره گفتن اصلا اذیت نشدن
در کل اگر هنوز نزدید واکسنو حتما شیاف تو خونه داشته باشید و شب اول ک خوابید هی بیدار شید چک کنید تبشونو

اینم لپا گل انداخته بچم ...تب و لرز کرده بود پتو رو محکم بغل میگرفت نمیذاشت بردارم از روش منم شلوار و پوشک دراوردم تشک زیرشم برداشتم چون زمین خنک تره گذاشتم پتوشو بغل کنه
مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 هفته نوزدهم بارداری
تجربه روز دوم از شیر گرفتن تا الان :
دیشب خیلی شب سختی بود😔پسرم طبق عادتش ساعت۴:۳۰ بیدار ش برای شیر من نزدیکش نشدم تا شیر نخواد خیلی گریه کرد شوهرم تا ساعت۵:۳۰ سرگرمش کرد تا بالاخره خوابید دوباره طبق عادت ساعت۸ بیدار شد و شروع کرد گریه کردن شوهرم سیبزمینی سرخ کرد یکم سرگرم شد خورد و بعد بریدمش بیرون تا نزدیکای ظهر تابش دادیم براش هندونه هم خریدیم اومدیم خونه موقع خوابش بود چون عادت به خوابیدن با میومدی داشت باز کلی گریه کرد منم پا به پاش گریه کردم😭خیلی سخته
با هندونه سرگرمش کردیم یادش رفت شروع کرد خندیدن بعد شوهرم بردش حموم بعد من سوپی که درست کرده بودم رو دادم خورد و بعد ناهار با باباش رفتن خوابیدن

واقعا دم شوهرم گرم خیلی داره همکاری میکنه دوشبه نخوابیده و مدام نگهش میداره نمیذاره من نزدیک شم که پسرمون من رو نبینه بهونه می‌می کنه ،امروزم نرفت سرکار و مرخصی گرفت موند و کلی کمک حالم شد
اگه امروز نبود اصلا نمیتونستم تنهایی از پسش بربیام🥺