۷ پاسخ

ازاونوقتی که پسرم به دنیا اومده همش میگم کاش میشد این یکی دوسال اول رو تو دهه های قبلی زندگی میک دم تا بتونم از بچه داری لذت ببرم.سخت پر از دغدعه و استرس
پر از اطلاعات درست و غلط از منابع مختل
پراز حرفای ضدو نقیض حتی از منابع معتبر و متفاوت
تو هرزمینه ای
انقد محاسبه و حساب و کتاب واس حتی شیر خوردنو خوابیدن بچه ک ما میکنیم مغزمو دردآورده
چقد خوب بوده اونوقتا همه چیز طبیعیو غریزی پیش میرفته و مامان از نی نی نی نی هم از مامان لذت میبرده

خیلی سخته نمیشه آدم استرس نداشته باشه

پسر من بیداری سی تا میخوره اونم با بازی و به زور

رفلاکسه تاپینگ منو ببین بچم‌اصلا شیر نمیخورد امروز بردمش دکتر بهش پودرداد

منم همینجوری ام

همه همینجوریم
بالاخره باید گذروند🥲سعی کن زیاد سختش نکنی برای خودت که لحظه های خوبشو فراموش کنی
من امتحان کردم وقتی آسون بگیرم خیلی بهتر پیش میره
برای واکسناش استرس رو از خودم دور کردم
خداروشکر نه دوماهگی نه چهار و نه شیش هیچکدوم سخت نبود

منم مثل شما

سوال های مرتبط