۱۶ پاسخ

من از فن توالت بدم میومد اگه روشن بود حالت تهوع می‌گرفتم🤣🤣

من سر جفت بارداری هام بالا نمیوردم فقط حالت تهوع داشتم از تخم مرغ بوی عطر و ادکلن بوی سیر و بوی شوهرم متنفر بودم

من نداشتم ولی یه کم اولش فقط اوق میزدم

وای اخر اخرا از نفس کشیدن همسرم حالم بهم میخورد😂😂😂

منم هربلایی تو بارداری اومد سراغم،دست و پاهام میخارید بس پاهامو میخاروندم زخم میشد هنوزم ردش هست نمیره
دندون درد وحشتناک اومد سراغم تو ۳ روز اینقدر درد کشیدم لاغر شدم
تهوع بارداری که نگم😂😂میگفتم خدایا مردم چجوری غذا میخورن بادمجون سرخ شده اونم باماست پر از نمک اونم باااااازور ی لقمه میخوردم نمیرم
بس لاغر شدم شلوارام همه میوفتادن

خداقوت دلاور😂
من از همون روزای اول دور لبام ب سمت چونه مثل ریش پروفسوری قرمز و خشک شد و شدید میسوخت 😂🤧وقتایی ک ادویه و اینجور چیزا میخوردم ک دیگ وحشتناک میشد
دو س ماهم بود وسط قفسه سینمم اینطوری شد و دیگ پیاز گردو گوجه ماکارونی بادمجون ادویه و اکثر چیزا میخوردم این پدرمو در میاورد😂هرچیم کرم اینا میزدم بدتر میشد

۴ماهم شد نفس تنگی شدید و خارش دست گرفتم داشتم میمردم رفتم پیش ی طب سنتی خدا خیرش بدع ی ماساژ به دستام داد و بهم یاد داد تنگی نفسم خوب شد اگ مراعات نمیکردم و جز نمک و ی ذره زردچوبه ادویه دیگ میخوردم باز روز از نو بود...
دو س ماه ب اتاق خوابم ویار گرفته بودم😂و تا یذره باد گرم بهم میخورد برمیگردوندم...اصلا گرمیجات بهم نمیساخت و جاتون خالی همش در حال خوردن الوچه و خیارسبز و میوه بودم...
هرشب قبل خواب باید یدست بالا میاوردم😂 ۷ ماهه بودم سرگیجه گرفتم و از ماه ۸ ورم شدیددددد و ماه اخر فشار بالا تا دیگ گل پسر افتخار داد بدنیا اومد

بچه ها من اصلا بالا نیاوردم
فقط حالت تهوع داشتم مخصوصا اگه میگفتن چایییی🤣🤣🤣🤣

وای بچه ها هندونه یادمه بعد اون زرشکی که گفتم خوردم فشارم افتاد
رفتم هندونه گرفتم یه دونه ۱۰ کیلویی از روز چهارشنبه نشستم خوردم تا روز جمعه همشم میزاشتم تو یخچال سرد سرد میخوردم😅😅
فقط میلرزیدم از سرما😄😄😄

من که فقط ماست و دوغ و پنیر میخوردم چهار ماه اول 😂

۹ ماه گوشت نخوردم مرغ ماهی میخوردم ولی گوسفندی ن زایمان کردم الان گوشت انقد مزه میده بهم انارم دوس داشتم هندوانه

من وحشتناک میخوردم تو زمان بارداری،قبل از اینکه باردار بشم وقتی میرفتم خونه ی مادرشوهرم و خیلی کم غذا میخوردم برگشت بهم گفت اگه اینجوری پیش بری سال آینده باید با عصا راه بری از بس هیچی نمیخوری😄😄😄
باردار که شدم رفتم خونه ی مادرشوهرم تو یه روز ۶ وعده غذا خوردم گفت دعاهام مستجاب شده داری غذا میخوری گفتم نه باردارم،یهو اشک تو چشش جمع شد از خوشحالی😍😁

من از بوی برنج گوشت مرغ پیاز داغ کلا غذا بوی یخچال بوی مایع دستشویی تهوع شدیییید میگرفتم
فقط میتونستم آلوچه و ابدوغ خیار و پوره سیب زمینی بخورم روانی دوغ بودم انقدر میخوردم دل درد میشدم😂
یه تایمی هم عاشق خربزه شده بودم

من از بوی کالباس سوسیس گوشت و مرغ و شوهرمو مادرشوهرم 😐😐😐😐😐😐متنفررررر بودم کاریم نداشتن چیزیم نمیگفتنا ولی من اوق میزدم😂😂😂
6ماه سوپ خوردم
بعد اینک ویارم تموم شد تا روز آخر ک بزام برم اتاق عمل کباب و برنج و گوجه می‌خوردم هرررررررروز
چون اورژانسی زاییدم دوساعت قبل اتاق عملم کباب خوردم😂

من که اون چیزی که هوس نمیکردم نبود بدبخت شوهرمم همشو فراهم میکرد
بشدت از بو حموم مرغ عطر اسپری مو بدم میومد هنوز میخوره بهم حالم بد میشه
تازه حامله بودم رفته بودیم خرید شوهرم رفت چی بخره من تو ماشین بودم جمعه بود همه جا خلوت یهو یه پرایدی اومد یه اقاهه داخلش بود پیاده شد تند دوید کنار خیابون بشدت اورد بالا خیلی زیاد من همونو دیدم حالا هر وقت مئیخواستم غذا بخورم یادم میومد همه دلم میخواست بیاد بالا هنوز ک هنوزه بعضی مواقع یادم میاد🙁😮‍💨

از مرغغغغ متنفر عاشق غذاهای محلییی عاشق نون پنیر گوجه خیار بوددددم و عاشق میوهههه چقدر مرغ سوخاااری می‌خوردم ولی فقط همینو دوس داشتمممم از بوی مایع لباس متفرررربودم

وااااییی من ۷ هفته متوجه شدم باردارم😅😅😅
یه روز از سر کار دراومدم یهو دلم آب زرشک خواست،خوردم رفتم خونه دست و پاهام یخ زده بود فشارم افتاد😄
دلم کشک خواست همسرم یادش رفته بود گفت فردا میگیرم نتونستم صبر کنم تاشب رفتم بازارتجریش گرفتم تارسیدم خونه بکوووب کشک خوردم🤣🤣
وقتی همسرم میگفت چای دم کن حالت تهوع میگرفتم قوری و چای رو میدیدم فرار میکردم😄

سوال های مرتبط