سلام ظهر بخیر
مادر و پسر تازه از خواب بیدار شدیم و باورم نمیشه آنقدر خوابیدم ، رایان شب ها عادت کرده ۱۲میخوابه اونم با کلی مصیبت و صبح هم دیر بیدار میشه دلیل دیر بیدار شدن منم اینکه👇
پروسه ی رو تخت خوابیدن رایان با شکست مواجه شد 😑😑
بعد عید ک برگشتیم گفتم بذارمش رو تختش بخوابه منم پایین تختش رو زمین می‌خوابم ولی هی نق میزد من باید از سرجام پا میشدم ، آب میخواست ، پستونک میخواست ، یا چرخیدنی جاش کم بود گریه میکرد ، خلاصه عین زمان نوزادی من هر ساعت پا میشدم ، همسرم نمیتونست بخوابه دیگه گفتیم بذاریم رو زمین بخوابه و الان دو شبه رو زمین می‌خوابه دیگه گریه نمیکنه خداروشکر
و منم میتونم کمی بخوابم برا همون خسته ام و خوابیدنی بی هوش میشم دیگه 🙄🙄🙄
نمی‌دونم پس چرا این تخت رو خریدیم اتاق هم جا گرفته الکی 😬😬😬
کیا بچه هامون تو تخت می‌خوابن ، آیا مثل رایان مشکل درست میکنم یا نه قشنگ می‌خوابن ؟؟؟
دیگه اینم صبحونه ی دیر هنگام شازده که بخوره تا یکم دیگه نهار میدم بهش

تصویر
۶ پاسخ

پسر منم رو تخت نمیخوابه ما همه با هم روس زمین میخوابیم…الکی هزینه کردیم تخت خریدیم

پسر منم رو تخت نمیخوابه البته تخت گهواریش کوچیک شده تخت خودش بزرگه انشالله از شیر گرفتمش اونموقع میزارم بخوابه چون یه بار گذاشتم هی بیدار شد چرخید ممه میخواس فقط دیونمون کرد رو زمین میخوابیم تا انشالله یکم بزرگ بشه مستقل بره اتاق خودش بخوابه

منم موفق نشدم آدرین رو تخت بخوابونم اونم خیلی غلت میزنه و اینکه میره بالا کشوها از اونور میاد پایین 😐😐

تا قبل اینکه پسرم بدنیا بیاد خوب بود راحت میخوابید رو تخت پسرم ک دنیا اومد دیگ نخوابید منم تختو جمعش کردم

پسر منم با تخت اخت نگرفت از نوزادی..الان تختش بلااستفاده مونده..به بچش بستگی داره که خوشش بیاد یا نه..زمین آرامش میده به بچه های ما..کار خوبی کردی حداقل شبو راحت می‌خوابی زمین

منم دقیقا همین مشکل رو دارم.. رو تختش که میخابونمش همش گریه میکنه و نق میزنه هی خودشو به این ور اونور میزنه دیگه مجبورم رو زمین بخوابیم😑😑

سوال های مرتبط

مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
شب همگی بخیر خانوما
دیگه بزرگ شده خوابیدنی هاپوشو هم بغل می‌کنه می‌خوابه عاشق هاپو هستش از صبح تا شب میگه هاپو 😅😅 بیرون میریم دنبال هاپو میگرده هی میگه هاپو😐😐
امروز که رفتیم پارک با چالش جدیدی روبرو شدیم اونم اینکه دست بچه ها توپ میبینن میخوادش با اینکه توپ خودشم میبرم بازی کنه ولی بازم توپ بچه هارو میبینه اونارو میخواد و امروز توپ یکیو گرفته بود و میخواست فرار کنه با اون توپ😬😐😐 کلی حرف زدم که مامانی توپ ما نیستش برای نی نی هست هی میگه نه نه من من 😑 هرچقدر گفتم نداد به نی نی آخر سر اشاره کردم که بیا توپ رو بگیر و کلی گریه کرده با گریه پارک رو ترک کردیم 😶😶 حتی تو تاپ سواری هم نمیومد پایین که بقیه ی بچه ها سوار بشن
خلاصه که پارک رفتن خیلی سخت شد و هرروز هم میخواد بره پارک 😢😢
و خود منم ی فوبیا دارم میترسم تنهایی ببرمش بیرون یا پارک هر لحظه احساس میکنم شاید ی لحظه گمش کنم یا بدزدنش با اینکه کلا پشت سرشم یا دستشو میگیرم ولی این ترس اصلا ولم نمیکنه .....🥲🥲🥲 یعنی تا میرسیم خونه نفس راحت میکشم که خداروشکر بسلامتی برگشتیم خونه
آیا شماهم این حس رو دارین یا من خیلی حساس و ترسوام؟؟!!!!
نی نی های شما هم خوابیدن؟؟؟؟