۳ پاسخ

خیلی این‌سنا سخته خیلی حوصله میخاد زیاد
همش باید همه چی رو توضیح بدم هی بخابم ارامشو حفظ کنم ی دفه قاطی میکنم داد میزنم باز خودش اعصابم خورد میشه اصلا ی وضع سختیه
ولی هروق بخاد باش بازی میکنم سعی میکنم هفته ای سه چهار بار هم بیرون ببرمش
خونه هم حیاط داره میگم بیا بریم حیاط یکم بازی کنه

وای که چند وقته من باید عوض همه چی باهاش حرف بزنم ....زبون همه ی اشیا بشم ....میگه مامان عروسک با تو حرف بزنه ...هم خودم حرف بزنم هم زبون عروسک بشم جواب بدم ...حالا عروسک خوبه ...یه بار میگه گوشی حرف بزنه یه بار میگه موتور اسباب بازیش حرف بزنه....این روزا سخت ترینه
بهش میگم بابا من حال ندارم خودم حرف بزنم حالا بشم زبون اجسام

تفنگ بازی میکنیم ،،خونه سازی ،قایم موشک ،،من گرگ میشم اون بره کلا کودک درونم فعاله پسرمم کیف می‌کنه بتمن😁😁

سوال های مرتبط

مامان الی🍋 مامان الی🍋 ۲ سالگی
اوایل جوانی با تمام وجودم به خودم قول دادم که روزی، اگر مادری شدم، فرزندی سالم و خوب پرورش دهم
—کودکی که از زخم‌ها دور بماند، خوشحال باشد، بااعتماد به‌نفس و آرام.

اما هرچه گذشت، فهمیدم ماجرا چیز دیگری‌ست.
بچه‌دار شدن، یعنی دعوت شدن به سفری بی‌پایان برای سالم‌ کردن خویش.
یعنی روبه‌رو شدن با سایه‌هایی که سال‌ها در من خانه کرده بودند، با زخم‌هایی که پشت لبخندها پنهان‌شان کرده بودم.

فهمیدم فرزندم قرار نیست به حرف‌های من گوش دهد،
او به زندگی من نگاه خواهد کرد،
به شیوه‌ای که دوست دارم یا ندارم،
می‌ترسم یا می‌جنگم، خودم را دوست دارم یا نه.

فهمیدم اگر بخواهم او ریشه‌دار، رها و سالم باشد،
باید اول خودم زمینِ امنی شوم
برای ریشه زدن.
باید با خودم آشتی کنم،
تا او یاد بگیرد با خودش در صلح باشد.
باید خودم را ببخشم،
تا او بلد باشد خطا را تحمل کند.

بچه‌دار شدن یعنی فرزندی را به دنیا بیاوری،
که هر روز آینه‌ای‌ست از تو
و چه تلخ و چه زیبا،
تنها راهِ تربیت او
ترمیمِ خودت است

دکتر نوری