۱۴ پاسخ

ولی به نظرمن دو تا بچه با اختلاف سنی کم هم مادر و فرسوده میکنه هم بچه اولی رو عصبی

الان اقدام کن دوسالگی پسرت بچت بدنیا میاد خوبه دوسال فاصله

اگه به عقل دو سال پیشم بودم میزاشتم بچم بزرگتر بشه اما بازم خداروشکر که بچه هام سالمن واسه کلاس اول پسرم یکم مشکله که اونم میگذره

بنظر من که بچت نیاز به مادر داره هنوز که محبت کنه نازش کنه بعدی بیاری بچع از هسادت اصبی میشه خودتم ازیت میشی

بذار این پوشک بگیری بعد کی حوصله داره دوتا باسن بشوره

سلام عزیزم یه چی بهت بگم من خودم تجربه کردم .البته من ناخواسته حامله شدم .بنظر من بزار بچه اول ۴ ساله بشه بعد اقدام کن چون بچه تو ۳ سالگی نهایت لجبازی رو داره خیلی اذیت میشی هم خودت هم بچه .من خودم خیلی خیلی اذیت شدم پسرم استرسی شده بود دندون قروچه می‌کرد غذا نمی‌خورد خوابش بهم ریخته بود گریه میکرد دخترمم دقیقا همین جوری شده بود .

الان خوبه

اقدام کن تا بچت دنیا بیاد این بچت هم نزدیک ۲ونیم وسه سالش میشه و خودش کم کم مستقل میشه

اقدام کن خواهر الان ۱ وسال ۳،۴ ماه و۹ ماه شکمت باهم بزرگ میشن همبازی میشن اقدام کن اولش سخته منم همش خونه بابام وبااینکه شهرستان دیگه ام شوهرم دوس دادم براهمین تو بچه داری وکارخونه کمکم میکنه، خودم هم دوس دارم دارم فولیک اسید میخورم و خدابخواد اقدام میکنم تازمانی ک دوس داری وراضی اقدام کن

من از پوشک بگیرم همتا رو میارم

منم میخام با فاصله سنی کم بیارم مثلا یاسین ۲ سالش شد اقدام کنم که تا ۳ سالگیش بدنیا بیاد اخلاف سنیشون بشه ۳ سال
منو داداشم اختلاف سنیمون ۴ ساله خیلی خوبه همبازی هم بودیم سخت هست ولی برای بچه خیلی خوبه بزرگ بشن خیلی بیشتر با هم رفیق میشن وقتی اختلاف سنیشون کم‌باشه

تو نزدیکان دیدم بیش از حد سخته

همین که سه ماه اول کمکی داری خیلی خوبه. بچه م دوست داری بچت دوسالش شد اقدام کن

بزار سه چهارسال بعد زودتر هم خودت اذیت میشی هم بچت

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۱ سالگی
خانوما سلام خوب هستید
میخواستم یه چیزی بپرسم ازتون
من با مادرشوهرم اینا که زندگی میکنم پدرشوهرم یچه های منو خیلی دوست داره از همین حالا داره به بچه های من میگه بزرگ که شدیم با خودم همه جا میبرمتون دامداری داره ظهر میره اونحا شبا هم اونحا میمونه به پسرم میگه یکم بزرگ شو با خودم میبرمت پیش خودم بمونی اونجا نمیدمت به اینا ولشون کن اینارو هم پدرت منم هم مادرت فقط یکم بزرگ شو

خیلی دلهره میگیرم از این حرفاش چون پسرمم بیرون خیلی دوست داره از همین حالا برا بیرون رفتن گریه می‌کنه خیلی میترسم وابسته خانواده شوهرم بشن هر دوتاشون دیگه نفهمن من مادرشونم میترسم به من وابسته نباشن و پسرم بره و اصلا نزدیک من نیاد از الان داره تو گوش بچه ها من میخونه که یکم بزرگ بشید همه چی در اختیارتون میزارم فقط پیش من باشید
نوه پسری هم یدونه داره که پسر منه همشون دخترن
دلهره شدیدی افتاده به جونم پسرم خیلی وابسته منه بیشتر از پدرش ولی میترسم بزرگ که شد بره طرف اونا و دیگه به من نزدیک نشه
پدرشوهرمم که عاشق پسره
۲ و سال نیم مونده تا خونمونو بدن بریم از این خونه ۷ ساله دارم باهاشون زندگی میکنم خودم نزاشتم بچه دار شم
میترسم بعد خونه دار شدنمون بچه هام خونه نیان همش بمونن اینجا
چیکار کنم این فکرا نیاد سراغم چیکار کنم اروم بگیرم 😭😭😭خیلی کلافم