دلم خیلی گرفته الان دارم گریه میکنم
ناشکری نمیکنم بخدا اما دیگه جسمی و روحی خیلی آشفته ام همیشه به خدا میگم قراره مریضی چیزی بشه بچم من بشم همیشه تو دکتریم نمیدونم چرا..... باز چند روز چشمش نمیدونم چیشده همش چشمک چشمک میکنه الان میخواست بخابه انقد چشمک کرد چشماشو هعی فشار داد اخر گریه کردم میگه مامان گریه نکن دلم برای بچم میسوزه 😔 بخدا خیلی هم حواسمون بهش هست اما نمیدونم چرا هعی یه جاش خوب میشه جای دیگه عقیقه هم کردیم از کوچیکی بچم تو دکتره همش الان یه مدت از خواب بیدار میشد دست و پاش میلرزید نت انواع و اقسام ویزا نوشته بودن بردم دکترش خدارو شکر چی نبود بدون دارو هم برطرف شد یه مدت چند تار موی سفید در اورد غصه میخوردم نکنه زیاد بشه دو ماه و نیم تمام درگیر سرفه و آبریزش بینی بودیم سینه اش افتضاح خوب نمیشد یه هفته بود داشتم نفس راحت میکشیدم باز از همه بدتر چشمک زدن چشمش شروع شد هعی محکم چشماشو دوتاشو باهم حالت چشمک میکنه همیشه نه موقع از خواب بیدار میشه و میخاد بحوابه در طی روز که بیداره هم انجام میده اما کمتر داغون ترینم دلم میخاد برم یه جا خدا صدامو بشنوه فقط گریه کنم شوهرمم اصلا پشتم نیست میگه همش منفی فکر میکنی نبر دکتر عیچی نیست از سرش میچفته اخه مگه میشه بیخیال باشم خدای نکرده چیزی باشه چی بااخره با دعوا راضی شده اابته چشم پزشک بردم گفتک آسیگما هست چشمش دو تا فطره داده هیچ کار نکرده میخام ببرم متخصص ای خدا بگه چیزی نیست انشالله 😔😔😔

۵ پاسخ

نگران نباش عادت کرده، بچه تو این سن یک سری حرکات براشون عادت میشه چند وقت دیگه از یادش میره

اون دیده رو رفتارش عکس العمل نشون میدی تکرارش میکنه

شاید بچتون چشمش ظعیفه چشماشو فشار میده به هم که دیدش بهتر بشه ببرش چشم پزشک

اسمشو عوض کن

نمیدونم چجوره عقیقه میکنی بدتر بچه می افته تو مریضی

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
دلم نمی‌خواد عقده ها بچگیمون توی بچم شکل بگیره دلم نمی‌خواد ترسو بشه اضطراب داشته باشه خجالتی بشه و پر از تروما تمام وجودش رو بگیره
مگر نمیگن پدر و مادر باید با هم همراه باشن آخه من چطور میتونم تحمل کنم و هی سکوت کنم و ذره ذره آب بشم
من نمیگم من کاملم منم خیلی وقتا از کوره در میرم گاهی جوری مثل سگ پشیمون میشم که زار زار بعدش گریه میکنم اما بیشتر صبورم یه جورایی
همسرم با پسرم خیلی رابطه خوبی دارن اما کافیه عصبانی بشه همسرم
بعدش هم پشیمون میشه اما اول به عاقبت کارش فکر نمیکنه
دیگه زیاده روی هست در حق طفل دوساله
بچم از خواب بیدار شده گریه گریه جیغ بلند بهش میگه ساکت
من دارم با بچم حرف میزنم تا آروم شه یهو بلندش کرد با یه دست کتفش پیچ خورد حتی نگفت دست بچه می‌شکنه در می‌ره انداختش رو بالش هی گفت خفه شو بهش😭😭
همسایه گور باباش مگر نمیبینن بچه دارم که هی مراعات همسایه ها می‌کنه
من داشتم دق میکردم فقط بهش گفتم کافر
پسرم گریه می‌لرزید اومد سمتم با صدای لرزون مامان مامان
فقط گریه میکردم
بغلش کردم بازم گریه تا آروم شد کم کم
(اینو بدونید که هر شب تقریبا از خواب بیدار میشه و متاسفانه هی زور الکی میزنه به حالت نق و دیگه عادت کردیم و هی بهش میگیم بخواب) گاهی می‌خوابه گاهی یکم میاد بغل گاهی هم مثل امشب که یهو صداش می‌ره بالا و جیغ جیغ می‌کنه
هر دفعه به من نیاز داره و همسرم از کوره در می‌ره و کاری که نباید با این طفل می‌کنه من به بچه بگم برو کنار حقته بابات درست میگه و.....
آخه مگه میشه
من مگه مادر نیستم
سنگ که تو سینم نیست