۳۰ پاسخ

خداروشکر عزیزم خوشحال شدم براتون یدونه دختر یدونه پسر خوبه 😍
عزیزم میگم دلمون برای داستان هات تنگ شده باز نمیزاری؟؟

انشالله بسلامت بغلت بگیری

آن شاالله که همیشه سالم وصالح باشه .بعدشم مبارک باشه وبه سلامتی زایمان کنی

مبارک باشه انشالله به سلامتی زایمان کنی

خداروشکر جنست جور شد
سونو قبلی بی راه هم نگفته بود ها

خدا حفظش کنه انشالله بسلامتی بغلش کنی

وایییییی رویا خیای خوشخال شدم 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍مبارک باشه بسلامتی بقل بگیری

آخی به سلامتی درست حدس زده بودم🥰

خدا روشکر انشالله دامن انتظارا صبر بشه

خداروشکر انشاءالله موندگارباشه برات

مبارک گلم توروخدا برا خواهر منم دعا کن پسر بشه دوتا دختر داره

مبارکه عزیزم

مبارک باشه عزیزم انشالله به سلامتی و دل خوش بغلش کنی

خوش ب حالت کاش بچه بعدی منم پسر بشه

خداروشکربابت سالم بودن‌انشالله خیرشوببینی رویاجانم.بسلامتی بغل بگیریش.

خداروشکر عزیزم به سلامتی😍

مبارکه رویاجان خیلی برات خوشحالم

مبارک باشه خوش پا قدم باشه
خودتو آماده کن و موهات رو مردانه بزن آماده نبرد تن به تن این پسر با دخترت دنیا فرق داره از این روزها کمال استفاده رو ببر 😂😂😂😂

مبارک باشه عزیزم، به خوشی بغلش کنی

سلام عزیزم به سلامتی گلم مبارک

خداروشکر الهی به سلامت و دل خوش بدنیا بیاد منم چند هفته دیگه آنومالی دارم ان شاالله باخبرای خوش بیام منم

بسلامتی عزیزم مبارک‌ باشه

ای جانم ب سلامتی

خدا رو شکر مبارکه بقول دوستان جنست جور شد .یه اسپند دود کن برا خودت 🧿🧿🧿

خیلی مبارک باشه

مبارک باشه عزیزم بسلامتی انشاالله

خداروشکر انشالله سالم و سلامت به دنیا بیاد عزیزدلم

خداروشکر عزیزم برات خوشحال شدم
ایشالله به سلامتی بغل بگیریش

الهی شکر چقد واست خوشحال شدم عزیزم حتما حتما موقع به دنیا اومدن هم مواظب سلامتیش باش😍😍😘😘

تبریک میگم عزیزم

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۵ سالگی
مامان آیهان وآیلین مامان آیهان وآیلین ۴ سالگی
سلام دوستان بالاخره یکم وقت کردم بیام اینجا از زایمانم براتون بگم

توی ۳۸ هفته ، دو روز قبل زایمانم رفتم برا معاینه لگن که اونم ماما گفت دهانه رحمت کاملا بسته هس برام قرص گل مغربی گذاشتن گفتن دو روز دیگه باز بیا برا معاینه منم خیلی نگران بودم آخه از هفته ۲۲ به خاطر کوتاهی طول سرویکسم شیاف استفاده میکردم و استراحت نسبی بودم نگران بودم که زایمانم خیلی سخت میشه از هفته ۳۶ هم ورزش میکردم ، با خودم گفتم برم پیاده روی شاید دهانه رحمم باز بشه روز اول با پسرم رفتم یکم پسرم اذیت شد روز دوم تنها رفتم بعد موقع برگشت یه سگ ولگرد بهم حمله کرد و افتاد دنبالم خیلی ترسیدم بعدش دیگه انگار فلج شده بودم یه جورایی لگنم قفل شده بود اصلا یک سانت هم نمیتونستم تکون بخورم یا پامو تکون بدم کل شب بیدار بودم نمیتونستم بخابم بعد ساعت ۳ و نیم شب اینا بود دیدم یه درد پریودی شکممو میگیره و ول می‌کنه منظم هم بود ساعت ۴ گوشی شوهرم زنگ خورد میخواست بره سر کار گفتم حالم خوب نیس یکم بمون همون موقع کیسه آبم پاره شد منم خیلی وحشت زده شده بود یه فامیل دور داریم اینجا بنده خدا توی بارداریم کمک حالم بود رفت اونو با موتور بیاره پیش پسرم منم آماده شدم