۴ پاسخ

من سر پسرم از شیر گرفتم دو روز زمانی که بهانه میگرفت اون ساعتها ولی شیر گفته بودم خودش تو دار بود اون زمانی که شیر میخواست نمیگفت من گریه میکردم ولی دکتر گفته بود سه شب بهش بده تا بچه به آرامش برسه هر شبی که میدادم گریه میکردم

روزای اول اینجوری ولی بعدش انقدر راحت میشین هر دوتاتون

وای من چقد گریه کردم اونروز
وقتی یادم میفتاد دیگه موقع شیر خوردن با چشماش نگام نمیکنه قلبم تیکه تیکه میشد

وای نگو😭😭😭😭 من هنوز نگرفته دلم تنگشه

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه