۴ پاسخ

عزیزم اگر مریضه گوشت و جیگر و دل کباب بهش نده سنگینه حالش بدتر میشه
غذاهای رقیق و سبک و مایعات بده سوپ بهش بده
ما خودمونم تو مریضی بخام جیگر و کباب بخوریم حالمون بدتر میشع رودل میکنیم
مخصوصا ک استفراغ میکرده و معدش درگیربوده اصلا نده حالش بدمیشه خذای نکرده ها

آره خیلی سخته منم فقط گریه میکردم خداروشکر شوهرم بود.با سرم تهوعش قطع شد ولی فک کنم جیگر براش بده.من فقط غذا ابکی مثه سوپ میدادم که توش قلم یا مرغ ریش شده باشه یا کته میدادم.جیگر و کباب فک کنم سنگینه براش بازهم خودت بهتر میدونی.

وی من یادم رفت هی بهش مولتی واهن میدم خودش مریضههههه
راستی کدوم دکتر بردیش گجاااا؟؟
منم فردا میخوام ببرمش

بگردم ان شاء الله ک جفتتون زود خوب بشین ❤️

سوال های مرتبط

مامان توت فر🍓نگی🤱 مامان توت فر🍓نگی🤱 ۱۰ ماهگی
مامانا سرلاک و بیسکوییت مادر خوبن
نمی‌دونم چرا حس میکنم خوب نیست ارزش غذایی ندارن
کلا حس میکنم چیز بی خاصیتی دخترم رو بردم دکتر گفت برا وزن گیری سرلاک بده
اما دوست ندارم بدم بهش
ماهیچه مرغ فیله کباب حسابی بهش میدم اما خب زیاد وزن نمیگیره تازه مریض شد وزن هم کم کرد شد ۷ کیلو ☹️
چی بهش بدم ارزش داشته باش یکمی هم وزن بگیر
حلیم آجیل گوشت مرغ بهش میدم بادوم پسته میدم نمی‌دونم چکار کنم هی میگن ریز لاغر واقعا دیگه موندم دلم نمیخاد هیجا برم بخاطر همین حرف ها
البته برام مهم نیست جواب هم میدم ولی میام خونه درگیر میشه ذهنم
مثلا اونروز جاری گفت دخترت فقط چشماش قشنگ تنها عضو قشنگ بدنش چشماش
منم یهو برگشتم بهش گفتم نیز که دختر تو بهترین و قشنگترین دختر سال ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ شده برا همین دختر من خوب‌نیست
برادر شوهرم بهش گفت بتو چه هی رو بچه عیب می‌زارید چکارش دارید
خودم ی لحظه از حرفم بخدا پشمام ریخت خیلی هم پشیمون شدم اصلا نمیدونم چرا اینطور گفتم 😏😬
تا حالا برا کسی حاضر جوابی نکرده بودم اولین بار بود خیلی خجالتی شدم ....
انگار واقعا سر دخترم غیرتی ام 😂بماند که دختر جاری پیش من بزرگ شد نزاشتم کسی بهش یه تو بگه حالا شانس من جاری م آدم دورو چشمش میفته به یکی جوگیر میشه .....
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۱۵ ماهگی
مامانا من خیلی وقته اصلا گهواره نیومدم امشب یهو یادم اومد بیام اینجا چندتا چیز بگم هم یکم آرومتر بشم با حرف زدن با شما هم اینکه چندتا راهکار بدین بهم
اول اینکه من از دیروز ی اتفاقی برام افتاد یعنی مادرشوهرم زنگ زد بهم هرچی از دهنش در اومد بهم گفت واسه اینکه دخترمو گذاشتم پیش مامانم ندادم دست خواهرشوهرم ک ۲۳سالشه و هیچ تجربه بچه داری نداره بنا ب دلایل مختلفی ام صلاح ندیدم ک بچم بذارم پیش دختر اون خب اینجوری شد من سرکار بودم زنگ زد کلا اونجا پنیک کردم حالم بشدت بد شد دیگه همکارم کارمو ادامه داد تا اومدم خونه خب بعد دخترم از دیروز لب ب هیچی نمیزنه بجز شیر یعنی مامانم غذا درست کرد واسش نخورد اومدیم خونه خودمون هیچی نخورد دیشب خوابید تا صبی صبح صبحانه نخورد فقط یدونه بیسکوئیت مادر اونم واقعاااا مجبور شدم بدم بهش دیدم هیچی نمیخوره حتی نون ک عاشقش بود نخورد بعد بزور یدونه موز خیلی کوچولو دادم بهش باز شیر خورد خوابید بیدار شد گفتم حتما خیییلی گرسنه است غذا آوردم براش بازم نخورد هیچی لب نزد الانم دوباره گریه کرد ک ممه میخام خورد خوابید واقعا نگرانشم مادرشوهر عفریته ام واقعا حالمو بد کرده شدیدا با حرفاش میدونم ارزش ندارن ها ولی واقعا دست خودم نیست و اینکه ظهری حتی زنگ زدم مشاور حتی توصیه کرد ب شوهرم ک یکم هوای منو داشته باشه ولی شوهرم باز پشت خانوادش ک مقصرن رو گرفت با منم بده😓😓خواهرر ندارم برم پیشش گریه کنم خالی بشم ی دوست داشتم اونم امشب نبود برم پیشش واقعا نمیدونم چکار کنم دیگه
واسه دخترم راهکاری دارید بگید