۷ پاسخ

ما چون خیلی منظبت و ایده آل گرا و کمال گرا هستیم پدر خودمونو بچمونو دراوردیم. وگرنه اونا نرمالن. بچه بدون چالش که بچه نیست. ولی ما اینو نمیپذیریم و دائم مضطربیم و اینو به بچمون منتقل میکنیم

زندگی رو سخت میگیری هر کی چالشی داره
زندگی بابلا پایین داره

عزیزم🥹
مادرا چه سختیایی ک نمیکشن به خاطر بچه.
هستن کسایی ک بیخیالن و خوش بحالشون ک میتونن ریلکس و بیخیال باشن.
من ک هیچوقت نتونستم‌خودمو داغون کردم ولی پشیمونم نیستم🥹

منم هزار تا غصه دارم برای زندگیمون میخوام بگم که خیلیا غم و غصه زیاد دارن دلم خونه به زور میکشم زندگیو
غصه نخور سعی کن تلاش کن درست شه کاردرمان ببرش حتما ادامه دار براش وقت بزار مادری قوی باش
منم بخاطر پسر زندم نفس میکشم نمیتونم جا بزنم حس میکنم وسط یه بازی گیرکردم نه میتونم عقب برم فقط باید برم جلو تا ببینم چی میشه

منم خیلی وقتا دلم میگیره از مادر بودن میگم کاش مجرد بودم از وقتی متاهل شدم هیچوقت مثل مجردیم نخندیدم ولی اگه یه روز بچم نباشه میمیرم دیگه چه میشه کرد باید قدر این روزامون رو هم بدونیم اینم نعمتیه خدا داده بهمون خیلیا تو حسرت بچه دار شدننن

عزیزم اگر بچت سالمه خدارو شکر کن ..خودتو اذیت نکن این چالشا میگذره

عزیزم مشکل خاصی داره بچت؟؟چرا از پوشک نگرفتی؟

سوال های مرتبط

مامان عشق💚 مامان عشق💚 ۳ سالگی
سلام مامانا توروخدا هرکی میبینه تا اخر بخونه اگ کسی تجربه مشابه داره کمکم کنه😭
حدود ی هفته ده روز پیش دقیقا شب تولد امام رضا خاسم پسرم ببرم بیرون بهونه گوشی گرف ک بده بازی کنم گفتم ن الان وقتش نیس بریم بیرون اومدیم و شروع کرد ب گریه و جیغ منم اولش چیزی نگفتم شروع کردم حاضر شدم گفتم تو نمیای من برم جیغ زد ک نرو منم لباسم دراوردم گفتم اصلا نمیخاد بازم گریه کرد انقد گریه کرد سرش داد زدم از اتاق رفتم بیرون ناخوداگاه درو محکم بستم همون شب از خاب پرید گف مامان دویتم درو محکم بست همه جا لرزید من میترسم چندروز بعدشم دوباره دعواش کردم دوره پی ام اس بودم دس خودم نبود حالا هرشب بیدار میشه ک خاب دیدم میترسم تو روز همه جای خونه دنبالم میدوعه میگ نرو من میترسم خاب ببینم دارم از درون متلاشی میشم انقد خودمو سرزنش کردم انقد ک نمدونم چیکار کنم هزینه مشاورم خیلی بالاس زنگ زدم میگ نیم ساعت ۷۵۰ با ی جلسم ک راهکار نمیدن واقعا سردرگمم کسی میدونه چیکار کنم توروخدا خاهرانه راهنماییم کنین 🥺🌹