۱۲ پاسخ

تولدش مبارک باشه عزیزم ❤️🥰

تولدش مبارک😍
خوشبختیشو ببینید💋
۱۲۰ ساله بشه😘🩷🤲🏻

تولد گل دخترمون مبارک😘😘

تولدش مبارک،ماشاءالله،خدا حفظش کنه

تولدت مبارک دختر زیباااا♥️♥️♥️♥️

تولدش مبارکتون باشه موفقیت و خوشیاشو ببینی همیشه😍

مبارک باشه انشالله دانشگاه رفتنت عزیزم خانم خوشگل همیشه بخندی گلم

چه خانوم زیبایی😍😍

تولدش مبارک خوشگل خانم😘

سلام گلم .تولد دختر نازت مبارک ..انشالله زیر سایه پدرو مادر عاقبت بخیر بشه ♥️

اوووووخ خداااقیافتوقربون،تولدماه قشنگ زندگیتون ستاره باروووون

بسلامتی انشالله تولدش پرنکراروبچمون جایی برسی از خوشحالی روپابندنباشی

سوال های مرتبط

مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۴ ماهگی
وقتی بچه دومم رو باردار بود همش به خودم قول میدادم پسر بزرگم رو دعوا نکنم کلا توی این ۴ سال خیلی کم پیش اومده بود دعواش کنم.
الان پسر کوچیکترم یک ماهشه و من خسته ترین مادر دنیام.
شب خوابی کافی ندارم و روز ها مجبورم تمام توانم رو بزارم برای بچه ها و کارهای خونه نمیدونم خسته باعث میشه از کوره در برم یا واقعا حق دارم .
امروز چند بار زدم توی سر خودم برای که عصبانیتم رو سر بچم خالی نکنم.
نمیدونم پماد کالاندولای برادرشو کجای خونه خالی کرده فقط دیدم دیگه چیزی توش نیست.😵‍💫
یه بار دیدم قوطی کبریت رو برداشته و جیوه دوتا کبریت رو خورده🥴
کلی آب ریخته پشت یخچال😅
و.....
نمیدونم حق داشتم عصبی بشم یا نه.
درکل پسرم خیلی عاقل هست و با برادر کوچکترش خیلی خوب کنار اومد .
منو خیلی در میکنه بخاطر اینکه مثل قبل نمیتونم براش وقت بزارم.
ولی خب شیطنت هم داره.
خیلی خوشحالم که اختلاف سنی بچه هام کمه.
ولی خودم گاهی کم میارم.
همش میگم یه روز دلم برای ریخت و پاش و شیطنت های بچه هام تنگ میشه.
ولی گاهی با خودم میگم دیگه هیچوقت ۳۰ ساله نمیشم که بتونم برای خودم وقت بزارم.
انگار خودمو فراموش کردم
مامان همتا💜👧🏻 مامان همتا💜👧🏻 ۴ سالگی
⚪️وقتی عکسهای نوزادی فرزندم را میبینم، چقدر ذوق میکنم💚

📸خدای من؛ او در شش ماهگی چقدر ناز و تپلی بوده، خنده های بدون دندانش چقدر دوست داشتنی اند. ولی چرا آن زمان، من اینها را ندیدم؟

👶یادم هست هر روز دعا میکردم که زودتر راه بیفتد، پس چرا وقتی این اتفاق افتاد آنقدرها هم خوشحال نشدم؟

آهان، یادم آمد...

🔡آنموقع همه فکر وخیالم این بود کی میشود زبان باز کند و برایم حرف بزند.

📱الان وقتی صدای ضبط شده اش را گوش میکنم چقدر میخندم، یعنی این کودکی که کلمات را برعکس و بامزه ادا میکرده فرزند من بوده؟!

❣پس من چقدر زود به آرزویم رسیدم؛ آرزوی صاف و صریح حرف زدنش!.

👕یادم می آید در چهارسالگی، روزی چند بار لباسهای مختلفش را می آورد و از من میخواست آنها را برایش بپوشم، و من چقدر از این کار عصبی میشدم، چقدر غر میزدم به جانش.

❓ولی چرا الان که عکسهایش را میبینم با آن لباسها اینقدر با مزه است؟!

⚡️خدایا!!!!! من آن زمان کجا بودم؟ چرا لذت آن لحظات یادم نیست؟

😞وااااااای خدای من؛ نکند روزی بیاید که با دیدن عکسهای شش سالگی اش حسرت بخورم......

💝نه....دیگر نمیگذارم این اتفاق بیفتد،
دیگر از لحظه لحظه زندگی با فرزندم لذت خواهم برد، دیگر به خاطر کارهای بچه گانه اش اعصابم را درگیر نمیکنم، دیگر به او سخت نخواهم گرفت که باید غذایت را تمام بخوری، دیگر در مهمانی ها از او نمیخوام مثل مجسمه یک گوشه بنشیند، دیگر او را بخاطر آب بازی و خیس کردن لباسهایش تنبیه نخواهم کرد...

💚میخواهم منم دوست شش سالگی اش باشم. میخواهم خودم هم پا به پایش بچگی کنم. با زبان بچه گانه ام چیزهایی که لازم است را برایش بگویم...