۷ پاسخ

خداروشکر بخیر گذشت آفرین بهت شیرزن

خداروشکر به خیر گذشته عزیزم

الان حال دخترت خوبه؟ خداروشکر که بخیر گذشت واقعا سخته من با خوندن پیامت فهمیدم چقدر سختی کشیدی و ملتهب شدم، خداروشکر که دخترتون مادر به این قوی داره، من دوتا دختر دارم شوهرم ۷صبخ میره تا۱۰شب خیلی سختمه شما دوهفته درماه پیشتون نیست واقعا سخته، خدا همیشه پشت وپناه تون باشه گلم

من درکت میکنم با تک تک سلولام ،خیلی سخته، شوهر من در ماه شاید یکی دو روز پیشمون باشه،یه بار بعداز ۵۸ روز اومد،خیلی سخته،منم دو شبه دخترم مریضه فقط از خدا میخام خدایا تب نکنه شب و نصف شبه،نه ماشین دارم نه رانندگی بلدم

آره خیلی سخته
میدونم چ استرسی داشتی
آفرین ب تو ک رانندگی بلدی و محتاج کسی نیستی
دمت گرم واقعا
الهی همیشه تن دخترت سلامت باشه
خداروشکر ک الان حالش خوبه
💚💚🫶

من کاملآ درکت میکنم ماهم ماه پیش درگیر این ویروس شدیم ۳روزدخترم تبش پایین نمیومد مردم وزنده میشم بعدش خودم‌گرفتم هنوزم سرفم تموم نشده

آفرین به زرنگیت،سرما خورده؟منم‌شوهرم‌۷شب میاد خونه اما تمام کارای دخترم‌با منه

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
بگین من مقصرم یا همسرم
بخاطر تاخیر کلامی پسرم ( در حد جملات پنج شش کلمه ای میگه ) و اینکه توجه نداره نمیشینه یه جا و ...بردمش گفتار درمانی ، گفتار درمان گفت توجه اش خیلی پایینه خودشو میخارونه ببر ش کاردرمانگر حسی ببینتش ، کاردرمانگر حسی که بردمش اتاقش مثل باشگاه بود پسرم فک میکرد باشگاه ست اومد به من گفت بدوئم ؟ گفتم بدو شروع کرد به دوییدن دیگه هیج توجهی به کاردرمانگر نمیکرد اینم هی میگفت دستور پذیریش پایینه و ...خلاصه امروز به من گفت پسرتون علائم اوتیسم داره خیلی عقبه و ....ببین من مرگو جلو چشمم دیدم گفتم زمین به آسمون برسه همین امروز باید ببرمش متخصص ببینتش ، مثل ابربهار گریه میکردم شوهرم هی داد و بیداد که تو همه پولای منو بگاه میدی زنگ زد تک تک خونواده اش به خونواده من زنگ زد وقت دکتر گرفتم اونجا هی باهام دعوا میکرد که تو منو دیوونه کردی تو راه برگشتم منو کلی کتک زد ، واقعا شما جای من بودین چکار میکردین ، میگفتین ولش کن پسر من که مشکلی نداره میرفتین دنبال زندگیتون ؟ یا مثل من میبردین دکتر ، دکترم براش رسپریدون نوشت گفت نیاز داره به کلاس و ...ولی اوتیسم نیست از شوهرم نفرت دارم به معنی واقعی کلمه