۳ پاسخ

حالا ماها برعکسیم
با خانواده و بچها نشستیم پای شبکه خبر. پسر من میبینه اسرائیلو زدن ذوق میکنه دست میزنه.
از قدرت دفاعی کشور براش میگم. استرس‌ش خیلی کمه. و در حد بچگانه در جریانه چی داره میشه

دقیقا منم همین خوابو دیدم

وای عزیزم منم همین خوابو دیدم چ جالب

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۴ سالگی
سلام به همه خوبین؟خسته نباشین؟ خانوما شماهم از برنامه ریزی هاتون جا میمونید؟ شده یه عالمه کارداشته باشیدندونید کدومو انجام بدین؟ من خیلی خیلی این روزا گیجم سرعت کارام به شدت اومده پایین و متاسفانه برای فرار از وضعیتم فقط گوشی دست میگیرم🤦🏼‍♀️،مثلا از صبح قبل از ۸ حدودا بیدارمیشم معمولاپسرکوچیکه هم بامن بیدارمیشه و یه سره توی بغلمه بذارم پایین یا گریه میکنه یا از پاچه شلوارم آویزونه یا می افته، یه دستی یه کتری آب میذارمو اینا رادمهربیدارمیشه به محض بیدارشدن گریه که کارتون بذار، حدود یه ساعت میتونم مقاومت کنم درشرایطی که معمولا لباساکه دیشب پهن کردم باید تا کنم وگاهی ظرف هم توی ظرفشویی هست ، بودونبود شوهرم فرقی برام نداره تا حدود ۱۰ منوبچه هاصبحونه خوردیم برنج آب میریزم شانس بیارم برق قطع نشه وبتونم یه نهارباوقت کم درست کنم یا از قبل خورش داشته باشم تا ساعت دو،حداقل دوبارکوچیکه خرابکاری ‌رده و من دوسه باری با رادمهرسر تی وی بحث کردم که نبین و اینا و توی این فاصله چون بعد ار ده بچه خوابش میاد من هی سعی مبکنم بخوابه ولی حالا یا سروصدای رادمهر یا وجودتی وی یا حتی پدرشون اجازه نمیده بیشتر دز یک ربع بچه بخوابه، به هرسختی باشه نهارمیخوریم رادوین روی صندلی غدانمیمونه و معمولا رادمهربهونه میکنه بشینه روی صندلی که اندازه ش هم نیست بعدنهاربچه به بغل ظرفارو میریزم توی سینک ظرفشویی سعی میکنم کوچیکه رو بخوابونم بازم این وسطا تی وی که خاموش کرده بودم باید روشن کنم وگرنه رادمهرجیغ میزنه بچه رو بیدارمیکنه گاهی پیشش درازمیکشم که بخوابه خودم خوابم میبره تاوقتی شوهرم و پسرکوچیکه خوابن نمیتونم ظرف بشورم بیدارم بشن بازم بچه توی بغل منه، بقیه توی کامنت
مامان دو عشق مامان دو عشق ۴ سالگی
بچه ها اگه دوس ندارین نخونین من کسی رو ندارم دردو ول کنم اینجا مینویسم اما مختصر مینویسم دلم اونقد پره ولی دیگه صبرم لبریز شده فقط اینو بگم کاش جز خودم که بدبخت شدم این دوتا طفل معصوم رو بدبخت نمیکردم مادرش بمیره دخترم یه شلوار درس حسابی نداشت توی خونه میگف مامان خجالت میکشم برم پیش دوستام بازی کنم برای همین شلوار بیرونی می‌پوشید چندروز پاهاش عرق سوز شد کمرو روی نافش زخم شد اینم بگم لباس های پسرمو بیشترشو دخترخالم که پسرش از پسرم بزرگتر اون میده برای همین از اون کمی ریختم از لحاظ لباس
اما طفلی دخترم انقد رویاهای قشنگی داره دختره دیگه
اما امروز شوهرم زور کردم رفتم برای دخترم دوتا شلوار ویکی هم برای پسرم خریدم از اتاق پرو آمدم بیرون دیدم آقا (شوخر) برای خودش سه تا زیر لباسی خریده یه کلمه نگفت توهم اگه چیزی میخوای بردار انگار وجود نداشتم توی این گرما یه لباس خنک ندارم بعدش که اومدیم من گله کردم یه دعوایی راه انداخته که چخبره اینقد خرج میکنم منم زیاد گفتم ولی یکیش این بود گفتم وقتی برای من خرج نمیکنی و خودتو زدی به ..‌‌ باید برای بچم بخری
دوستای گلم یعنی بچه هام که به این سن رسیدن سر هر سری لباس ودکتر بردنشون من حرف شنیدم یه روزی میام کامل براتون میگم چیا کشیدم ببخشید دلم گرفته بود گفتم باشما حرف بزنم