۸ پاسخ

سلام گلم نفرین وزدن کاری رو از پیش نمیبره خیلی شرایط سختی هست من تجربه کردم، چون فکر میکنه دیگه نمیخوای مامان اون باشی من تا حد افسردگی رفتم مشاوره گرفتم من تا ۲ماه خونه مامانم بودم مشاوره گفت برو خونه خودت با ترس اومدم خونه خودم بعد گفت وقتی خواستی پوشکش عوض کنی بگو بیا باهم پوشک ابجی عوض کنیم، حتی پماد کالاندولا کنار پاهاش بده بزنه، لباس کوچیکش بده بگو برو برای آبجی بشور، شیر و دارو خواستی بدی مثلا تو کارهای که خطرناک نیست کمک بگیر، براش از طرف کوچیکه کادو بگیر بزار بالاسرش بگو وای آبجی برات کادو خریده الان دختر من تو ۸ماه هست تکرار میکنیم خیلی بهتر از قبل شده خداروشکر ، امیدوارم روزای سخت برای شماهم بگذره، توجهتون رو به بزرگتر بیشتر کنید کوچیکه هنوز عقلش نمیرسه، بزرگتر بیشتر تو بغل بگیر، بوسش کن تا ترس از سرش بیفته

ن گلم توبه کن

خب دومی من که بدنیا اومد اولی از بازی اصلا وقت نمی‌کرد کوچیکه رو اذیت کنه
خاله و مامانم به من میرسیدن و همسرم کامل با بزرگه وقت میگذروند.
از تفریح و بازی بگیر تا خوراکی و اسباب بازی. پسرم خیالش کامل راحت شد کسی قرار نیست جاشو بگیره.
کلی هم کادو از طرف ابجیش براش خریدیم

متاسفانه منم خیلی بی اعصاب شدم سه تا شیر ب شیر دارم از خود بدم میاد از خود متنفرم انشاءالله خدا به بزرگی خودش ببخشه سعی کن دیگه نزنی و نفرین نکنی چون بچه چیزی نمیفهمه برای منم پیش اومده 😔

تازه اولته خواهر من بچه بزرگم ۳سالو۹ماهشه کوچک ۱سال ۹ماه
هروووووووووووووووووووووووووووز دعوا بحث داد
انقد ازاین داد و کتکا مونده اما سعی کن خودت کنترل کنی من ک نتونستم ت بتون
راه سختی در پیش داری😭

نزن گناه داره
بیشتر بغلش کن بهش محبت کلامی بکن
نگران نباش نفرین اثر نداره هورمونات بهم ریخته ست

ببین هرچی عصبی بشی بدتره ببرینش مهد بچه رقیب اومده روش بهش دیگخ توجه نمیشه کتک هم مبخوره

هیچ وقت نفرین نکن کائنات برمیگرده بهش الهی همیشه سالم وزنده باشه دیگه نکن ازاینکارا

سوال های مرتبط

مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۴ سالگی
سلام،خانومایی که دوتا بچه دارین چطوری برای دومی وقت گیذارین؟ اصلا میتونید اون بازی هایی که با اولی انجام دادین یا کارهایی که یادش دادین به دومی هم یادبدین؟ من کلا دراختیاز بزرگه استم کوچیکه هم که اضطراب جدایی ش شروع شده فقط بغلش میکنم بچه به بغل به رادمهرمیرسم که دادشون درنیاد، خیلی ناراحتم نمیتونم برای دومی وقت بدارم
رادمهر هم خیلی حسادت میکنه به کوچیکه امروز دست پدرش عصبانی بود چندتا لگد محکم به کوچیکه زد مجبور شدم محکم کشیدمش از بچه دورش کردم😔مادرم میگه هیچ کس حوصله رادمهرو تداره توبد تربیتش کردی خیلی لجبازه، رادمهر عمه شو دوست داره عمه هم همش داره بهش تشر میزنه من چسبیدم به رادمهر که کمبود احساس نکنه ولی رادوین بیچاره همش تنهاست موقع غدا به جای اینکه به کوچیکه غدا بدم بزرگه می شینه روی پام میگه غذا بود قبلا اینطوری نبودا، برای رادنهر کلی غذا انگشتی میپختم الان برای رادوین فقط نون میدم دست بچه م هرروز سوپ میپزما عدای خودمونم بی نمک براش جدا میکنم ولی خیلی احساس گیجی و ناتوانی میکنم پام نمیکشه جایی برم😔