سلام،خانومایی که دوتا بچه دارین چطوری برای دومی وقت گیذارین؟ اصلا میتونید اون بازی هایی که با اولی انجام دادین یا کارهایی که یادش دادین به دومی هم یادبدین؟ من کلا دراختیاز بزرگه استم کوچیکه هم که اضطراب جدایی ش شروع شده فقط بغلش میکنم بچه به بغل به رادمهرمیرسم که دادشون درنیاد، خیلی ناراحتم نمیتونم برای دومی وقت بدارم
رادمهر هم خیلی حسادت میکنه به کوچیکه امروز دست پدرش عصبانی بود چندتا لگد محکم به کوچیکه زد مجبور شدم محکم کشیدمش از بچه دورش کردم😔مادرم میگه هیچ کس حوصله رادمهرو تداره توبد تربیتش کردی خیلی لجبازه، رادمهر عمه شو دوست داره عمه هم همش داره بهش تشر میزنه من چسبیدم به رادمهر که کمبود احساس نکنه ولی رادوین بیچاره همش تنهاست موقع غدا به جای اینکه به کوچیکه غدا بدم بزرگه می شینه روی پام میگه غذا بود قبلا اینطوری نبودا، برای رادنهر کلی غذا انگشتی میپختم الان برای رادوین فقط نون میدم دست بچه م هرروز سوپ میپزما عدای خودمونم بی نمک براش جدا میکنم ولی خیلی احساس گیجی و ناتوانی میکنم پام نمیکشه جایی برم😔

۱۲ پاسخ

اشکال نداره منم با دوتا بچه همین جوریم برا تربیت و یادگیری دومی وقت نزار خودش از اولی یاد میگیره بیشتر رو تربیت اولی وقت بزار چون از قدیم گفتن اولی رو خوب تربیت کنی بقیه بچه هاتم تربیت کردی پسرم بازیش که تموم میشه میگم وسایلت رو جمع کن دخترمم نگاه داداشش میکنه اونم تند تند از رو زمین برمی‌داره میزاره داخل سبد خیلی وقتا میبینم دخترم ادای پسرم که بزرگتر هست در میاره.

حالا راجب حسادت و لجبازی بگم برات از تجربه خودم.
سودا تاچند ماه پیش شدید حسادت میکرد نمیتونستم به کوچیکه برسم شروع کردم با زبون بچه‌گونه و لوسی از زبون کوچیکه باهاش حرف زدم .هرچی میشد از زبون دیانا باهاش حرف میزدم چیزی میخواستم خوشش میاد و گوش میده همشم میگم اجی تو خیلی قشنگی بخدا اصن خیلی دوستت دارم دیگه دلش نمیاد زیاد بد رفتاری کنه واسه کارای کوچیکه صداش میکنم کمک الکی میگیرم بعدم خیلی تشکر میکنم خیلی زیاد تعریفشو میکنم که چقدر خوب انجام دادی تو نبودی نمیتونستم
اینا خیلی تاثیر گذاشت رو سودا.
اگه بتونی باکالسکه پارک ببریشون خانه بازی ببری خیلی خوبه

عزیزم کامل درکت میکنم میفهمم چی میگی پسر بچه یکم شاید سخت تر باشه ولی درکل همه تقریبا همینن فقط باید صبوری کنیم و تحمل کنیم کمک بگیریم تا بتونیم هندل کنیم من همش سعی میکنم اینحوری به خودم روحیه بدم که نهایتا یکسال دیکه این اوضاع بهتر میشه

عزیزم ناراحت نباش پسر کوچیکه من یک سال ونیمشه منم هیچ کدوم از کارایی که برا بزرگه کردم برا کوچیکه نتونستم حتی از وقتی دومی چهاردست وپا رفت دیگه با بزرگه هم نمیشد نقاشی کشید یا پازل بازی واینکارا کرد یه مدت تحمل کن الان فقط مواظب باش آسیبی به هم نزنن تقریبا یک سال دیگه با هم همبازی میشن من الان میبرمشون پارک بیرون کوچه کلا بازیای پسرونه..اتفاقا کوچیکه کارای بزرگه رو تقلید میکنه از الان میتونه سوار دوچرخه بشه تو خونه بدوبدو میکنن یه وقتا خوبن یه وقتا همو میزنن ولی همبازی شدنشون خیلی خوبه

من برا بچه های قبلی روروئک نخریدم زیاد دوس نداشتم بزارمشون ولی برا نینی خریدم چون کمتر میرسم بغلش کنم برا اونا وقتم بیشتر بود اینو خواهر رو داداشس بیشتر نگه میدار تا من🙁

برا من دخترم سه سال و نیم هست کلی کمک دستمه برا نگهداری نینی بخوابونم میگم برو اهسته ببین نینی بیدار نشده میره همون کارو انجام میده غذای که برا کوچولو هست نصفش برا اونه باهاش بازی میکنه پستونکشو میاره بالش هرچی بخوام فقط باید با چاخان بازی اینکارا رو کنی زور بگم هیچ کاری نمیکنه برا من دختر دخترا هم بیشتر از پسرا نصبت به کوچیکا حس دوس داشتن دارن یه حس مادرانه طور تا میتونی باهاشون بازی کن

وای وای نگو منم دقیقا همینم
من اومدم خونه مادرم بچم یکماهشه یعنی تو این مدت روانی شدم
واقعا خیلی سخته خیلی
من ناخواسته باردار شدم.الان دخترم اذیت میشه خیلی وقتا نمی‌ذاره بچه رو بغل کنم یعنی خدا به ما صبر بده فقط

عذاب وجدان نگیر اصلا کوچیکه روبده مامانت عمش نگهدارن بابزرگه بیشتر وقت بگذرون اگه نمیتونی جایی بری بگو اونا بیان پیشت مواظب کوچیکه باشن غذابزارن خونتو مرتب کنن این کارهارو که بلدن کمک بگیر از خانواده ها

عزیزم اگه یه کاری کنی که پسر بزرگ و پسرکوچیکت باهم دوست بشن چی یعنی یه رابطه خوب بینشون برقرار کن مثلا پسرکوچیکتو بغل کن وباهم با بزرگه بدو بدو بازی کنین قایم موشک بازی کنین یعنی یه کاری کن به هردو خوش بگذره

احتمالا بچه اول شما هم کوچیکه واسه همین بهتون سخت میگذره ولی
برنامه ریزی کنید و تو برنامه برای هر دو یه جور وقت بزارید
اینجوری هم شما احساس گناه نمیکنید هم احساس غرور و حسادت از رو بزرگه برداشته میشه و متوجه نظم و برنامه ریزی میشه
و مهم تر از همه مادر کافی باشید و خودتون خیلی اذیت نکنید و حرف های دیگران روتون تاثیر نزاره

منم اوضاع شمارو دارم...هر دوتا بچه هام همسن بچه های شما هستن

خدا قوت بده
من اصلا موقعیت تو رو نمیتونم حتی تصور کنم

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...