۵ پاسخ

گلم ببرش یه پارک خوب که آدماش هم خوب باشن بچه رو هرپارکی نمیشه برد من دور و اطرافمون پره پارکه ولی هیچوقت نمیبرمشون میدونم بچه های اینجا عین وحشی هستن فوش میدن میزنن بخاطر همین هیچوقت نبردمشون هرسری میگن پارک صبر میکنم شوهرم جمعه ای چیزی بشه یا بعد سرکارش حوصله داشت ببریمشون یه پارک خوب ک آدماش خوبن فرهنگ دارن با ادبن

نبرش اون پارک خب، ببرش تو کوچه بدوعه، سه چرخه سوار شه لزومی نداره حتما با ادما برخورد داشته باشه یوهو میبینی اون وسط با یکی هم دوست میشه اگر پارک خلوت بود برو

عیب نداره ببر یه پارک دیگه سعی کن ببری پارک بانوان که مرد نمیاد پسر منم چند روز پیش رفتیم رو سرسره چندتا پسر بزرگ بدوبدو میکردن خوردن به دست پسرم خیلی گریه کرد ما دعواشون کردیم گفت این پارک خوب نیست بریم یه پارک دیگه البته حرف باباش بود ولی دیگه خوشش از اون پارک نمیاد

خیلی پارک ها هم هستن ک خوبن شاید اون محدوده آدمهاش اون مدلی هستن برید یه جای دیگه خب احتمالا درست بشه تنوع بدید

دقیقا دخترمنم همینطور شده کلا از بچه ها زده شده و دوس نداره دیگ باهاشون ارتباط بگیره الان مهد میره بجه ها نبودنی میمونه بچه ها باشن نمیمونه

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۴ سالگی
سلام،خانومایی که دوتا بچه دارین چطوری برای دومی وقت گیذارین؟ اصلا میتونید اون بازی هایی که با اولی انجام دادین یا کارهایی که یادش دادین به دومی هم یادبدین؟ من کلا دراختیاز بزرگه استم کوچیکه هم که اضطراب جدایی ش شروع شده فقط بغلش میکنم بچه به بغل به رادمهرمیرسم که دادشون درنیاد، خیلی ناراحتم نمیتونم برای دومی وقت بدارم
رادمهر هم خیلی حسادت میکنه به کوچیکه امروز دست پدرش عصبانی بود چندتا لگد محکم به کوچیکه زد مجبور شدم محکم کشیدمش از بچه دورش کردم😔مادرم میگه هیچ کس حوصله رادمهرو تداره توبد تربیتش کردی خیلی لجبازه، رادمهر عمه شو دوست داره عمه هم همش داره بهش تشر میزنه من چسبیدم به رادمهر که کمبود احساس نکنه ولی رادوین بیچاره همش تنهاست موقع غدا به جای اینکه به کوچیکه غدا بدم بزرگه می شینه روی پام میگه غذا بود قبلا اینطوری نبودا، برای رادنهر کلی غذا انگشتی میپختم الان برای رادوین فقط نون میدم دست بچه م هرروز سوپ میپزما عدای خودمونم بی نمک براش جدا میکنم ولی خیلی احساس گیجی و ناتوانی میکنم پام نمیکشه جایی برم😔
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
مامانا شرایطمو میگم به من بگین من چه کاری بکنم درسته ، پسرم ۴ سالشه ، حرف زدنش در حد جملات ۶ کلمه ای هست ،شعر میخونه نقاشی در حد آدمک ، رنگ آمیزی هنوز درست انجام نمیده ، رنگا رو بلده حیوونا و میوه ها رو بلده اشکال هندسی رو بلده ، وقتی با هم سناش مقایسه اش میکنم میبینم عقب تر از هم سناش هست ، بردمش گفتار درمانی اونجا حالم خوب بود گفتم کم کم راه میوفته شرایط بهتر میشه اما گفتار درمانش هر سری یه چیزی میگفت یه بار میگفت نقص توجه داره یه بار میگفت بی بی دیجیتال یه بلر میگفت مشکل ارتباطی داره و ....آخرشم منو فرستاد پیش همکارش که کاردرمان حسی حرکتی هست پسرم اصلا توجه بهش نمیکرد میزفت بلزی میکرد میگفت نگاه دستور پذیزی نداره در صورتی که پسر من تو خونه هر کاری بگم انجام و گفت پسرت علائم اوتیسم داره ، اون روز من مرگ رو جلو چشمام دیدم ده سال پیش داداش بیست سالمو از دست دادم اون روز برام سخت تر از از دست دادن برادرم بود فقط خدا میدونه چی کشیدم همون روز بردمش پیش فوق تخصص روان پزشکی کودک چند تا سوال ازش پرسید جواب داد صداش کرد جواب داد گفتم گفتاردرمانش گفته توجه اش پایینه گفت براش دارو مینویسم واسه توجه اش گفتم پسر من مشکلش چیه ؟ گفت یکم مشکل ارتباطی داره ارتباط برقرار میکنه اما ضعیف ( پسرم با کسایی که میشناسه خیلی صمیمی هست ولی از غریبه ها خجالت میکشه ) گفتم بهم گفتن اوتیسم گفت نه نگران نباش یکم بی بی دیجیتال شده اونم با چند جلسه کاردرمانی راه میوفته ، ولی من از اون روز دیگه اون آدم سابق نشدم روی حرکات پسرم حساس شدم الان بپر بپر میکنه میگم نکنه اتیسم داره ، دیگه اونجا نبردمش فقط تو خانه رشد انلاین کاردرمانی و گفتار گرفتم ، مهدم ثبت نامش کردم