۵ پاسخ

ببین گفتی دخترت۱۲ سالشه خوب الان دیگه داره وارد سن بلوغ میشه تو یه دوره ای بچه ها وارد فازهایی میشن ک برای ما عجیبه یکم بگذره اوکی میشه حتی خودش پیشنهاد مسافرت میده

سلام عزیزم سخته واقعا درکت میکنم ولی الان دخترت عاقله میتونی دلیل کارشو بپرسی و ببینی جایی مدنظرش هست اونجا رو هم توبرنامه سفراتون قرار بدین که بدونه نظرش رو مهم میدونین که به تصمیم شما هم احترام بذاره

منم یکی از دلایلم برای بارداری دوم همینه، میترسم بچه دوم بیارم کلا خونه نشین بشم، نتونم برم سرکار، یا کلا نتونم برای خودم وقتی داشته باشم ،خیلی حالم بده

علتشو بگو بتونیم کمکت کنیم

دخترت چند سالشه

سوال های مرتبط

مامان یاس مامان یاس ۴ سالگی
سلام دوستان
چند تا مسئله از دخترم ذهن من رو درگیر کرده میخوام از شما مشورت بخوام و بینم بچه های شما چطورن،یکی اینکه دخترم میان جمع مثلا تو پارک زیاد حواسش به وسایلش نیست،مثلا اسکوترش رو ول میکنه میره با ی بچه بازی میکنه یا تار بازی میکنه،یا ی بار کلاهش افتاد اصن توجهی نکرد همینطوری داشت به بازیش ادامه میده، ی مورد دیگه اینکه وقتی بیرون میریم تو ی فروشگاه خیلی هی میگه اینو برام میخری یا اصرار میکنه بریم قسمت بازیش که بازی کنم،یا بریم غدا سفارش بدیم،در صورتی که میبرمش استخر شهربازی پارک ،یا خوراکی براش میخرم، هم من هم باباش،هم بابای خودم ولی نمیدونم باز چرا انقدر اصرار میکنه،مخصوصا اگه یکی همراهمون بیاد بیرون،بعضی اوقات خجالت میکشم،میگم الان فکر میکنه من هیچی براش نمی‌خرند که انقدر بچه داره اصرار میکنه،ولی تنها باشیم بهتره باز،مثلا میگم مامان الان ما اومدیم خرید خونه الان وقت شهربازی نیست،یا قانونمون اینکه فقط میتونه ی خوراکی انتخاب کنه،که اکثر اوقات جواب داده ولی خدا نکنه یکی همراهمون باشه سر هر چیزی هی اصرار،هی اصرار،انقدر انرزی میزارم که همش متعدد کنم دیگه از بیرون رفتنم لذت ننبرم
مامان رادمهرورادوین مامان رادمهرورادوین ۴ سالگی
سلام،خانومایی که دوتا بچه دارین چطوری برای دومی وقت گیذارین؟ اصلا میتونید اون بازی هایی که با اولی انجام دادین یا کارهایی که یادش دادین به دومی هم یادبدین؟ من کلا دراختیاز بزرگه استم کوچیکه هم که اضطراب جدایی ش شروع شده فقط بغلش میکنم بچه به بغل به رادمهرمیرسم که دادشون درنیاد، خیلی ناراحتم نمیتونم برای دومی وقت بدارم
رادمهر هم خیلی حسادت میکنه به کوچیکه امروز دست پدرش عصبانی بود چندتا لگد محکم به کوچیکه زد مجبور شدم محکم کشیدمش از بچه دورش کردم😔مادرم میگه هیچ کس حوصله رادمهرو تداره توبد تربیتش کردی خیلی لجبازه، رادمهر عمه شو دوست داره عمه هم همش داره بهش تشر میزنه من چسبیدم به رادمهر که کمبود احساس نکنه ولی رادوین بیچاره همش تنهاست موقع غدا به جای اینکه به کوچیکه غدا بدم بزرگه می شینه روی پام میگه غذا بود قبلا اینطوری نبودا، برای رادنهر کلی غذا انگشتی میپختم الان برای رادوین فقط نون میدم دست بچه م هرروز سوپ میپزما عدای خودمونم بی نمک براش جدا میکنم ولی خیلی احساس گیجی و ناتوانی میکنم پام نمیکشه جایی برم😔