۲۷ پاسخ

چه معنی داره اخه چه خواهرشوهر پرویی البته بخش عزیزم من بعد از چند سال زندگی متاهلی جدیدا یاد گرفتم که اولویت اصلی زندگیت باید خودت باشی رک بگو یه مدت در خدمتشم تا خوابگاه براش جور شه

باید بره خوابگاه بگیره اینطوری که نمیشه

فقط و فقط خواهرشوهرت زنگ زد عزیزم همینطور که اون بدون تعارف گف توهم بگو اشکال نداره بیاد اینجا اا وقتی که خوابگاهش جور بشه.. دیگه عزیزم خودت میدونی دوتا بچه دارم نمیرسم واقعا

به هیچ وجه قبول نکن
مطمئن باش رابطه تو و همسرت رابطه با خانواده شوهرت بهم مبخوره .از الان هرکاری میکنی جلوشو بگیر قبل اینکه بد بشه .خونه بگیره براش خوابگاه بگیره براش .زنگ بزن بگو سختمه ببخشید من بودم مستقیم میگفتم .ناراحت هم بشه که بشه وقتی کسی نفهمه باید اینجوری باهاش رفتار کرد

گلم ناراحت نباش
اون بیادتو 2تابچه داری اصلا نمیتونه درس بخونه😂😂اصلا جلو شوهرت به رو نیار دوست نداری بیاد خیلی موضیانه عین خواهرشوهرت باکارات فراریش بده
بزارچندروز بیاد بگو بچه هارو نگه داربرم خرید
بچه رونگه داربرم حمام
بزارشیطونی کنن اسباب بازی هارو بریزن
توهم یه دستمال ببند کلت بگوبچه هااذیتت میکنن
شام وناهاربه موقع نده
خیلی معذرت میخواما ولی شوهرتم شب ازت درخواست کرد بگو نه زشته بچه خواهرت هست میشنوه
بعدشوهرت خودش میفرستتش
هرچی دوست نداره بپز

عزیزم به نظر من درست ترین کار اینه که همسرتو قانع کنی و ایشون با خواهرش صحبت بکنه

اگه رک بودم میگفتم البته خیلیا دیگه با من هم نظرن ولی اگه میخواست خوابگاه بگیره دیگه به من زنگ نمیزد هی چند بار تکرار کرد آماده باشه دخترم باید بیاد اونجا . اینم بگم نزدیکی من 2 تا از اقوامشان هست ولی من میدونم بیشتر میاد خونه ما منن آدمی هستم گاهی حوصله بچم ندارم چه برسه یه نفر اضافی ، هی خواهرا الان چند روز کابوس شب روزم شده که این بیاد من چیکار کنم 😭😭 خدا به دادم برسه شوهرم هم دوستش داره چند روزی هست همش از اومدنش اخلاقم عوض شده . پیش شوهرم از اومدنش میگم اخم میکنه میگم باهاش خوب تا کن ناراحت نشه

وای یعنی خودشون شعور ندارن!! باید بره‌خوابگاه..
اصلن درست نیست

عزیزم کار خواهرشوهرت خیلی بده
رودروایسی بزار کنار زنگ بزن با خواهر شوهرت محترمانه صحبت کن.
هیچ وقت ی هیچ عنوان مسولیت کسی رو قبول نکن.
مخصوصا تو این دور زمانه

جنگ اول به از صلح آخر
نه خلاص، آره بلاست
الان بحثتون بشه ، بهتر از اینکه ، چهار سال دهنت سرویس بشه

گلم بگو من نمیتونم امانت قبول کنم، زود بیاد ، دیر بیاد، بخوام جایی برم ، اصلا نمیتونم امانت قبول کنم

عزیزدلم شمام همون لحظه که می‌گفت میگفتی خیلی خوش اومد ولی مگه بیاد بااین دوتا بچه بازی کنه وگرنه درس نمیتونه بخونه که ...

خیلی شیک به خواهر شوهرت زنگ بزن بگو من شرایطشو ندارم خودم دوتا بچه کوچیک ذارم لطفا برای خوابگاه اقدام کنید
ناراحت نشینا شوهرامون خیلی بیشعورن

من‌فاصله ام با پدرومادرم‌ ۴۵دقیقه است خواهرم وقتی دانشگاه اینجا قبول شد شوهرم دوست نداشت خواهرم اینجا خوابگاه گرفت

همینجوریشم وقتی خواهرشوهرم میاد خونم آمار کل زندگیم رو به همه میده اینجوری دخترش همه چیزا رو نکته برداری میکنه میرسونه به مامانش ، حالا آخر هفته ها باید خواهرشوهرم بیاد به دخترش سر بزنه دیگه زندگیم رسما به جهنم تبدیل میشه یه خلوت ساده زن و شوهری هم نمیتونیم داشته باشیم شوهرم هم خیلی این قضیه رو ساده گرفته.
دوستان اینکه شما میگید که رک بگم اصلا نمیتونم اینکارو بکنم مگر اینکه خودش بیاد ببینه شرایط خونه من برای کسی که بخواد درس بخونه جور نیست چون بچه هام واقعا شیطونی و خودم همیشه کلافه هستم از دستشون، لطفا برام دعا کنید مشکلم حل بشه

شاید شوخی کرده ببینه تو چی میگی آخه خودشم راحت نیست یه اتاق جدا میخواد
نمیشه که
بهش بگو خوابگاه بگیره
منم چشم حواسم بهش هست گاهی شامی ناهاری گردشی ببرید

عزیزم از همون اول بکو نه نهایت 1هفته2هفته بدشون بیاد عوضش اینجور خودت تو فشار نیستی اینجوری تمام کارهات زیر نظره حرفات همش بیرونه

وای پشمام چقدر پرروعن

اگ بچه هات کوچیکن وقتی بیاد بچه ها اذیتش میکنن شلوغ میکنن نمی‌ذارن درس بخونه خودش جمع میکنه میره
توهیچ تذکری ب بچه ها نده حتی اگ کتاباشو خط خطی و پاره کردن اگرم شوهرت یا کسی حرفی زد بگو بچه ان خب چیکار کنم اگ اذیته نمونه اینجا....
ب شوهرتم بگو این دوره زمونه آدم از پس دختر خودشم برنمیاد گیریم این دختر ی کاری کرد با کسی دوس شد بلایی سرش اومد اون موقع صد تا صاحب پیدا میکنه میگن تو چرا مواظبش نبودی

چقدر یه آدم پر رو می‌تونه باشه حتی نظر شما رو نپرسیده
بگو بی زحمت براش پیگیر خوابگاه باشید تا اون موقع قدمش رو چشم چون من سختمه مسیولیت قبول کنم
بچه هامم نمی‌ذارن درس بخونه

ب نظرم خودش بعد ی مدت میره خوابگاه ولی شوهرت عجب آدمیه زندگی خصوصی آدم فاش میشه ک اینجور
دختر داداشم شمال قبول شد خواهرمم اونجا زندگی میکنه رفت خوابگاه ولی چند روز یبار میرفت پیشش یعنی عمه هم بود شوهر خواهرمم ۶صبح تا۶عصر سرکار بود بازم نرفت خونه آجیم

عزیزم بهش بگو وقتایی که ما نیستم این دختر تنهاست گناه داره از این حرفا
بگو خونه ما شاید راحت نباشه
یا بگو همه جور آدمی میاد میره دخترت اذیت میشه

عزیزم بچه هات چند ساله ان

عزیزم جدا از سختی زندگیت مسیولیت داره دختر
به هیچ عنوان قبول نکن

خواهرشوهر بیشعوری داری،ببخشید عزیزم
اینطوری بهش بگو که ناراحت نشه ،بگو من فقط به خاطر اینکه نمیتونم بر رفت و آمدش نظارت داشته باشم نمیتونم قبول کنم و به صلاح خودشه که خوابگاه بره

خیلی سخته خداییش

قبولی کنیم هم چند روز دیگه به مشکل بر می خوری یه نه خلاص

سوال های مرتبط

مامان یاس مامان یاس ۴ سالگی
سلام دوستان
چند تا مسئله از دخترم ذهن من رو درگیر کرده میخوام از شما مشورت بخوام و بینم بچه های شما چطورن،یکی اینکه دخترم میان جمع مثلا تو پارک زیاد حواسش به وسایلش نیست،مثلا اسکوترش رو ول میکنه میره با ی بچه بازی میکنه یا تار بازی میکنه،یا ی بار کلاهش افتاد اصن توجهی نکرد همینطوری داشت به بازیش ادامه میده، ی مورد دیگه اینکه وقتی بیرون میریم تو ی فروشگاه خیلی هی میگه اینو برام میخری یا اصرار میکنه بریم قسمت بازیش که بازی کنم،یا بریم غدا سفارش بدیم،در صورتی که میبرمش استخر شهربازی پارک ،یا خوراکی براش میخرم، هم من هم باباش،هم بابای خودم ولی نمیدونم باز چرا انقدر اصرار میکنه،مخصوصا اگه یکی همراهمون بیاد بیرون،بعضی اوقات خجالت میکشم،میگم الان فکر میکنه من هیچی براش نمی‌خرند که انقدر بچه داره اصرار میکنه،ولی تنها باشیم بهتره باز،مثلا میگم مامان الان ما اومدیم خرید خونه الان وقت شهربازی نیست،یا قانونمون اینکه فقط میتونه ی خوراکی انتخاب کنه،که اکثر اوقات جواب داده ولی خدا نکنه یکی همراهمون باشه سر هر چیزی هی اصرار،هی اصرار،انقدر انرزی میزارم که همش متعدد کنم دیگه از بیرون رفتنم لذت ننبرم