۱۳ پاسخ

آبجی گلم
مادرتم گناه داره ، بذار استراحت کنه
اگه ۱۶ روز نگه ت داشته بازم دمش گرم
مادر من ۲ روز موند رفت

خداروشکر کن روزای اول ک سختت بود کنارت مادرت بود. من از اولش جز همسرم هیچ پناهی نداشتمو ندارم.
مادرشوهرم یروز بیمارستان موند . چن روز زن داداشم‌ . من با سن ۲۰ سالگی از ۱۰ روزگی خودم بچمو نگه داشتم با همه دردام کنار اومدم. هنوزم خسته میشم از اینکه کاش یکی بود‌.‌........
بازم بگو خدایا شکرت دست مادرتو ببوس.

مادرا چراانقد عوض شدم😔😔😔

من بودم ینفر کمکی میگرفتم میگفتم تون بیاد کارای خونه رو انجام بده و یه تیکه مرغ یا گوشت با کته هر روز واسع خودم بار میذاشتم اصلا هم ناراحت نمیشدم

من ک مادرم ۷ ماه کمکم کرد و بچمو نگه داشت باز آلان ک ماکان ۴ سالشه بیشتر اونجاس

به نظرم تا 10 روز نهایت باید بهت رسيدگي میکرده. هنوز نیاز به کمک داری؟؟؟

به نظرم تا 10 روز نهایت باید بهت رسيدگي میکرده. هنوز نیاز به کمک داری؟؟؟

مادران سرپصرم بخدا۴۰روزموند سردخترم کلاسیک شب بیمارستان موند

خوبه دیگه . منم دو تا بچه کوچیک دارم . مادرم تا ۱۷ روز کنارم بود . بعد دیگه دیدم خسته شده منم از پس کارام برمیومدم . اومدم خونه ام

منم همین بودم مامانم خیلیییی فرق میزاره بین دختراش
منو که ده روز بود و کلا بچم نارس بود رو ول کرد و رفت
بچه ی خواهرم که دوسال و نیمش بود رو نگه میداشت خواهرم بره سرکار
یه روز دخترم تب کرد گفتم مامان بیا جانان رو نگه دار من باران رو ببرم دکتر،گفت من پیش نویان هستم داره دندون درمیاره بی تابی میکنه..قلبم خورد شد💔

عین منی شانس نداری فقط ب اون میرسن ولش کن انتطارروبزارکنارنگه داربعداخودش گرفتارشد بگواون بیاد والا

اصلا محتاج کسی نباش حتی مادرت
منو دخترم ویروس گرفتیم التماس مامانم کردم گفتم مامان توروخدا نمیتونم بلند شم شوهرمم نمیتونست کارامو بکنه بمن‌میرسید یا بچه اون موقع جانان ۱سالش بود گفتم توروخدا مامان تروقران بچتم کسیو‌ندارم بخاطر شوهرش نیومد

اصلا توقع نداشته باش خودت باش و خودت

خب وقتی خوب شدن چرا اومدن پیش مادرت بمونن

سوال های مرتبط

مامان شهریار مامان شهریار ۴ سالگی
سلام مامانای گل
بیاید بی طرف نظرتونو بگید
پدرشوهرم ۷ساله فوت شده اولش همه خانواده شوهرم تویه ساختمان ولی واحدهای جدا زندگی میکردن بعد مادرشوهرم با خواهرشوهرم جداشدن اومدن یه منطقه دیگه یه خونه ۲طبقه طبقه پایین مادرشوهرم بالا دخترش.دخترش یه دختر۶ساله یه پسر۴ماهه داره از اونطرفم جاریم ۲تا پسر ۸و۱۱ساله داره که هفته ای چند بار میان اونجا.خواهر شوهرمم تواین ماه دوبار رفته شهر دیگه بچه کوچیکو کامل گذاشته شب اومده.الانم که هفته ای یک یا دوبار اگه ما سر زده یا با دعوت بیشتر بریم ۴تا بچه مخصوصا نوزادی که مدام گریه میکنه دخترشم فحش میده ناسازگاری میکنه همرو میذارن خواهرشوهر وجاری وشوهراشون میرن من بارها بچه نوزادو شیرخشک دادم وخوابوندم ولی خسته شدم هربار رفتیم از درورودی که وارد شدم ۳تاجوجه و کفتر که پر فضله شده می‌چسبه به جورابات از این ور گریه بچه از این ور دعوای بچها با بچه خودم میشن ۵تا.امروز برا ناهار دعوتمون کرد بازم همون وضع بچها بودن بدون والدین.من رفتم تو اتاق دراز کشیدم که عصبی نشم بچه مدام گریه میکرد از اینورم دختر ۶ساله مدام دعوا آخرش مادرشوهرمو زد شوهرم دعواش کرد گفت حق نداری مادرمو بزنی بعدم به مادرش گفت دیگه نگو ما بیایم .خیلی داغون شد منم ناراحتم آخه نمیفهممشون