۲ پاسخ

همشون اکثرا اینجورین. باید یکم بزرگتر شن ک ملکه ی ذهنشون بشه.وگرنه منم هزاربار گفتم و گاهی عمل میکنه بهش گاهی یهو یادش میره ولی برا خوردنش اجازه میگیره ازم ۹۰ درصد مواقع

خب هنوز کوچکن ..منم همیشه به پسرم میگم و یادآوری میکنم ..بعد دفعه ی پیش تو پارک دیدم از یه خانومه بیسکویت گرفت ..
میگم مامان بهت گفتم که نباید از غریبه هت چیزی بگیری میگه آخه من گشنه م بود ..
بخدا یه کوله بار خوراکی و وسایل با خودم داشتم )
میگه آخه مامان تو بیسکویت نداشتی .
میگم خب میگفتی میرفتیم بیسکویت ومیخریدیم

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامانا. من از وقتی یادم میاد همیشه درس خوندم از موقه ای که 7 سالم بود تا الان که 30 سالمه. فوق لیسانس حقوق و جرم‌شناسی دارم. دیگه از سال 97 من برا آزمون وکالت میخوندم هر بارم کلی تلاش میکردم متاسفانه هر دفه یه چیزی میشد و من نمیتونستم نمره قبولی کسب کنم بخداقبل بچه دار شدن بعضی روزا بود که من 14 ساعت درس میخوندم. بلاخره بعدش کرونا اومد دخترم به دنیا اومد من برا مدتی اصلا نتونستم بخونم اما بازم نا امید نشدم شبا که دخترم می‌خوابید یه سه ساعتی هرشب مطالعه داشتم و دوباره امتحان دادم و اینبار لب مرز رد شدم اما بازم بیخیال نشدم به همون روش هرشب 3 ساعت میخوندم اما خب مشکلاتم خیلی زیاد بود دخترم تأخیر داشت کلا خیلی خیلی تو فشار بودم از همه چی ناامید بودم حس بازنده ها داشتم فک میکردم همه رویاهام بر باد رفته بماند که با اون همه فشار باز فهمیدم باردارم تو اوج نا امیدی وقتی بود که دوترم دوسال بود هنوز راه نیفتاده بود هیچی نمیخورد با سرنگ غذا می‌ریختم تو حلقش که نمیره از گشنگی. و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت وقتی فهمیدم باردارم گفتم هر چی که بشه من این بچه رو ميندازم نمیتونستم قبول کنم با اون همه فشاری که روم بود.
بقیشو پایین میزارم چون طولاني شد لایک کنید بالا بمونه