۱۱ پاسخ

حالم بد میشه اسم واکسن میاد😔😔

خدا ب داد ویهان من برسه ک همینطوری تب داره و گریه میکنه

اصلا وضعی که واکسن درست میکنه پیش بینی نشده هست
من دیروز پسرم رو بردم برای واکسن چهارماهگی تا شب همه چیز خوب پیش رفت ولی نگم از دیشب که چی گذشت انقدر گریه کرد .تو بغلم خواب بود میذاشتمش رو پا که سنگین بشه خوابش بیدار میشد با جیغ

دوماهگی چهار ماهگی اصلا پسرم اذیت نشد ولی شش ماهگی خیلی بیقرار بود تا سه روز هم بدنش داغ میشد

گفتن دو تا واکسنه ک

برا پسرمن سنگین نبود ک

خواهرمنم سر۴ماهگی پسرش خیلی اذیت شدتاصبح پسرش تبش بالابودهی پاشویش میکردن میومدپایین بازدوباره تب میکرد

وااای وااای مثل دختر من گریه هاش از عصر شروع شد تااخرشببببببب برای تب پاراکید۴ساعت دیگ چیکارکنم؟

واکسن ۴ماهگی دهن منم آسفالت کرد
قشنگ ۲ شب نتونستم بخوابم و باران هم هی تب میکرد
حواست باشه امروز تب نکنن

وای نگوووووووو

سلام ببخشید اون دوتا ک گذاشتی کنار واسه چیه من دارم نمیدونم واسه چ کاری استفاده میشه ک مث پمپ میمونه

سوال های مرتبط

مامان امیرطاها مامان امیرطاها ۴ ماهگی
دیروز از ظهر تا شب مهمونی بودیم.
پسر بزرگم که از ظهر بازی میکرد و فوتبال میکرد تا شب. امیرطاها هم هی چرت میزد و بیدار میشد، یکم میخندید و باز دوباره میخوابید. دیگه هربار بیدار میشد بغل یکی میرفت. شب ساعت ۹ که خواستیم بریم خونه هردوتا پسرا توی ماشین خواب بودن.
تا کلید انداختیم توی در و وارد خونه شدیم جفتشون بیدار شدن و شروع کردن به گریه کردن. امیرحسین گریه میکرد و میگفت «حالممممممم بده» و عرق سرد کرده بود و هی سرفه میکرد، هر لحظه نزدیک بود هرآنچه از صبح خورده بالا بیاره، جیغ میزد که مامان باید بیاد پیش من بخوابه. از اون طرف امیرطاها از تهِ حلق گریه میکرد و شیر میخواست تا آروم بشه. رفتم امیرطاها رو بیارم که سه تایی پیش هم بخوابیم دیدم امیرحسین گریه میکنه که «فقط مامان تنها پیشم بخوابه» 🤦🏼‍♀️
خلاصه به هر بدبختی بود امیرحسین ساعت ۱۰ خوابید.
ولی امیرطاها هیچ جوره آروم نمیشد. میذاشتمش زمین گریه میکرد که بغلم کن. بغل میکردم گریه میکرد که شیر میخوام. شیر میدادم گریه میکرد و نمیخورد. عوضش کردم، ماساژش دادم، هرررررررکاری میکردم آروم نمیشد ! اصن توی این ۴ماه اولین بار بود این شکلی میدیدمش. دیگه نمیدونستیم چیکارش کنیم ! شوهرم میگفت «باز فلانی این بچه رو بغل کرد و تنظیمات بچه ریخت بهم»
راست میگه تا حالا یکی دو دفعه این اتفاق افتاده بود که بغل این شخص خاص که میرفت شب تا صبح پدر ما درمیومد ولی بازم نه این شکلی ! خلاصه که ساعت ۱:۳۰ خوابید.
جفتشونم صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار بودن و توی سر و کله ما 🤦🏼‍♀️

نمیدونم واقعن ! جوری نبود که بگم خسته شده و گریه میکنه ! شاید واقعن انرژی بعضی از آدما بچه ها رو بهم میریزه 🤦🏼‍♀️