۱۰ پاسخ

هیی خواهرای گلم من آنقدر کشیدم هشت سال باهاشون زندگی کردم آخرشم آدم بده خونه من شدم و با دوتا بچه تو چله زمستون بیرونم کردن

همجاییه خاهر حالا اقوام نزدیک ما نیستن من میرم یه وقتی خونه شون یا خونه مادرشوهر میان ایراد میگیرن چرا اینجوره چرا اونجور همچین فلان هزار و یک حرف.... واقعا آدم دیگه خسته میشه با این حرفها

منم بچه ام که به دنیا اومد مادر شوهرم اینا مال یه شهر دیگه هستن سه هفته اومدن موندن خونمون اونقدر سخت بود من همش گریه میکردم تازه زایمان کرده بودم همش میگفت الان باید شیر بدی الان بشوریمش یه بار نگفت تو خودت خوبی

والا راحتم نیس با مادرشوهر زندگی کردن صبر عیوب میخواد من یه با مادر شوهرم یه دوساعت پیش هم باشیم نمیتونم تحملش کنم خدا به دادت برسه

ماهم تو ی حباطیم دقیقا اوضاع همینه

مثل مادرشوهر من🤦🏾‍♀️ من قبل زایمان خونه و جدا کردم ب هر ضرب و زوری بود
هفته پیش دو روز موندیم اونجا همششش عیب گذاشت رو بچه گردنش کجه گوشش فلان سینش اینجوریه

تخمین نده من قبلا 5سال پیش خانواده همسرم تو یه خونه زندگی میکردم خیلی دوستم داشتن و منم دوسشون دارم الان دوسال خونمون جدا هست هروقت میرم پیششون تابچم گریه میکنه میترسن میگن واییی خدا اخیییی ای بچه چشه آخ چ کنم بچه داغون شد با این حرف من بیشتر میترسونن ولی الان تا میگن اصلا اهمیت نمیدم به کارم ادامه میدم چیزی که میدونم خوبه بچم آرام میکنه انجام میدم توهم همین کار کن

اهمیت نده ولی رو اعصابه

وای چه سخت

😂😂😂

سوال های مرتبط