۲۰ پاسخ

حسودی میکنه بهتره همسرتون یبار با قاطعیت جوابشو بده

چه آدمایی پیدا میشن😕 به حرفاش اهمیت نده بیشتر از ذوقت و بچه دارشدنتون بگو که این تصمیم دوتایی گرفتین الانم خیلی خوشحالین
هیچ هدفی هم مهم تر و قشنگ تر از بچه دار شدن نبود براتون😌

ارشد چیه عزیزم ؟
این چیزایی که میگیو دقیقا مادر شوهر من داره دقیقا ٫ بخاطر همینم نگفتم بهش که حاملم چون بدش میاد بچه داشته باشیم و‌مخالفه …..
خداروشکر شوهرت خوشحاله و خوشش میاد

فقط باید از رفتار شوهرت حساب ببره

هرچی دور باشین ازش حال خودتون بهتره. .. فاصله بگیر یا وقتایی که اون نیس برو خونه پدر شوهرت

حسودی میکنه
تا جای امکان رفت و امدت رو کم کن
رک بهش بگو این یتصمیم کاملا شخصی و خصوصی ک هر زن و شوهری فقط باید خودشون بگیرن و ما خوشحالیم ک الان داریم پدر و مادر میشیم تا جای امکان از خریدات و دکتر رفتنا و.... بهشون نگو ب مادرشوهرتم بگی اون بالاخره ب دخترش میگه

از طرف من با پشت دستت بزن تو دهنششششش

این سری گفت بگو عزیزم من دوس داشتم مادر شم تا ارشد بگیرم دیگه دوتایی برای زندگیمون تصمیم گرفتیم
بگو چیکار ب کار ارشد من داری من با کارشناسی بیشتر حال میکنم😂

از ادمای که بهت استرس میدن دوری کن .هرکیی میخاد باشه .این بجه شماس ب کسی مربوط نی زود میاد یا دیر .والا الان ما مدرک گرفتیم چی شد نشستیم بچه داری میکنیم یا شوهر نمیزاره یا کو کار.
کلا یک بچه تو زندگی نیازه .

همون چیزی ک خودت میگیه بنظرم
به اون چه ربطی داره خودتون اختیار زندگیتونو دارید
دوباره گفت بگو زرنگ بودی خودت ارشدتو میگرفتی بعد بچه دار میشدی چرا بمن گیر میدی

حسادت میکنه بازم مواظب خودت باش

اولا خیلی بی وجدانه که با اعصاب توعه باردار که شرایط روحیت مناسب نیست اینطور رفتار میکنه،،
بیخیال حرف دیگران شو
به خودت و نی نی ت فکر کن
تو هرچقد استرس بگیری نی نی ت آسیب میبینه
دلتو بسپار بخدا ،،،
فقط حرف دیگران برات مهم نباشه
به نی نی ت و روزای خوبی که قراره باهاش بگذرونی فکر کن عزیزم

آدم چقدر میتونه کوته فکر باشه منم ازینا داشتم کلا قطع ارتباط راحت شدم

داره حسادت میکنه محل نذار

ازش دورشو و همسرت هم آگاه کن

بعدشم دختره خوب بگو حاملم بهم گفتن استراحت مطلق باش

نه زیاد برو پیششون نه بزار بیان پیشت

خواهر شوهر منم قبل باردار شدنم همش حرفهای وحشتناک و استرس میداد بهم در مورد بچه آوردن. دقیقا بعضیا میترسن محبت به بچه خودشون کم بشه.ولی الان که باردارم خیلی خوشحاله از اون حرفای چرندیات نمی‌زنه

یه کلمه بگو خودمون تصمیم گرفتیم
منم انقد مادر شوهرم بهم حرف زد که دیگ دیونه شده بودم
فقط بخاطر اینکه پیشم بود حالم بهم خورد بالا آوردم اصلا نگفته بودم حاملم
انقد حرف زد که یه شبانه روز گریه میکردم

آخرشم برگشتم تو روش گفتم این تصمیمی بود که دوتایی برا زندگیمون گرفتیم و زندگیه ماست

همین دیگ خودتو درگیر نکن
اصلا هرچی خودتو بیشتر درگیر کنی بیشتر سواستفاده می‌کنه

وااا به اون چه ربطی داره؟چند سالتونه؟

باهاش رفتو امد نکن شوهرتم درجریان بزار

سوال های مرتبط

مامان 🩷 دخترم🩷 مامان 🩷 دخترم🩷 هفته بیست‌ویکم بارداری
خانوما من خیلی خوشحالم که باردارم نا شکری نمیکردم چون ۵ سال طول کشید تا باردار بشم اما الان پشیمونم از مادر شدنم نمی دونم چیکار کنم شوهرم اخلاق نداره از صبح تا شب بیدار میشه فقط میرینه تو اعصاب من دعواهای ۳ سال پیش که با خانوادم کرده رو هر دیقه میاره رو با اینکه مقصر خودش بوده همش بهم تهمت میزنه میگه داری خیانت میکنی من میرم بیرون با همه چت میکنی در صورتی که خودم هزاران بار موچشو گرفتم همین الانم ا، بغل گوشیش رد میشم رنگش میپره خودش یه خانواده داغون داره که مواد فروش و قرص فروشن ولی یه جوری رفتار میکنه انگار دکتر مهندسن خانواده من عیب دارن در صورتی که خانواده من فقط دستشون خالیه مشکل دیگه ای ندارن ، از وقتی فهمیده باردارم همش میگه بچه تو‌شکمت مرده ، کاش بیوفته من بچه نمیخوام این ب دنیا بیاد روزگارت سیاه میکنم و از این‌حرفا مامانمم میگه از الان پس انداز کن ب این امیدی نیست موقع زایمان پول بیمارستان و بده نمونی تو کوچه خیابون واقعا خسته ام دلم نمیخواد شوهرمو ببنم یا خونه ام باشم همش عصبیم میکنه
مامان کیانا🍊 مامان کیانا🍊 هفته چهاردهم بارداری
وقتی من هفته پیش برا دل دردم رفتم سنو و دیدم بچه سالمه و خیلی تکون میخوره بعد گفت دو هفته جلو تری اینا رو که برا شوهرم تعریف کردم ذوق کرده بود دیروز برا غربالگری همش میگفت منم میام بعد ما آخرین نفر بودیم که وقتی نزدیک بود نوبتم بشه اومدم تو راهرو اول شوهرم با ذوق اومد تو بعد یواش یواش رفت بیرون بهش گفتم بیا گفت نه من استرس میگیرم نمیام خلاصه منم لجم گرفت گفتم خب نیا وقتی رفتم سنو از بچه فیلم گرفتم و دکتر احتمال دختر داد خلاصه وقتی اومدم بیرون شوهرم همش میگفت چیشد دوست داشت مثل سری قبل همچی براش تعریف کنم ولی منم فقط برگه سنو دادم دستش گفتم میخواستی بیای😂 بعدم همش اذیتش میکردم میگفت احتمال نداد میگفتم میخواستی بیای😂 خلاصه مخم و خورد و بهش فیلم نشون دادم از دیشب منو کشته صدبار فیلم و نگاه کرده دیشب رفتیم خونه مادرشوهرم میدیدم شوهرم ذوق داره بهشون بگه یا فیلم نشون بده خونواده همسرم هم خیلی بچه دوست دارن منم به مادر شوهرم فیلم نشون دادم خیلی ذوق کردن ولی پدرشوهرم خجالت کشیدم بعد شوهرم اونجا نبود وقتی اومد گفتم فیلم نشون دادم ولی به دایی یعنی پدرشوهرم نشون ندادم سریع گوشیمو گرفت رفت نشون بده حالا خونشون کسی هم اومده بود اون پدر و پسر اینقدر ذوق میکردن مهمون ها هم به اونا زل زده بودن😂😂😂😂

اینم عکسش ی تیکه از فیلم که شوهرم همش میگه نگانگا دستشو تکون میده همش ذوق میکنه