کم کم دارم افسردگی میگیرم بخدا
غذا درست میکنی یه بار میخوره یه بار نمیخوره یه روز همش بازی میکنه یه روز همش گریه
امروز اومدم صبحانه بدم ۵ قاشق خورد دیگه نخواست منم به زور بهش نمیدم الکی گریه میکنه بهونه میگیره میخواد همش پیشش باشم دیگه بهش شیر دادم آروم شد چیزی نگفت غذا نخوره نگرانیم نخوابه نگرانیم مریض شه دیگه بدتر از یطرف هی نگران وزن گرفتنیم که وای کم وزن نگیره بهش نگاه میکنم انگار لاغر شده
بخدا قدیم خیلی خیلی بهتر بود ما همون غذاهای سفره رو میخوردیم نه نگران وزن گیری بودن نه نگران شیر خوردن یا نخوردن هیچ کولیک و رفلاکسی هم نبود
من دخترم ۲۵ روزش بود سرما خورد بعدش خوب شد کولیک گرفت دوماه کولیک داشت رفلاکس گرفت یک ماه اعتصاب شیر طوری شیر نمیخورد که از گرسنگی گریه کرد کبود شد نفسش رفت شیر خشک گرفتم با شیشه با سرنگ با قطره چکون هیچکدومو نمیخورد شیر اصلیش که شیر مادر بود هم نمیخواست یک ماه پیش مادرشوهرم بودم چون شهر غریبم دوباره بعدش واکسنا و تب گرفتن دوباره مریض شد خوب شد دندون میخواد دربیاره الان دندونش دراومده حسش میکنم ولی کامل درنیومده نمیدونم دیگه غذا نخوردنش چیه بهونه گرفتنش از چیه کاش همه چی مثل قدیم بود من واقعا دیگه توان ندارم عصبی شدم امروز اینقد زدم تو سر خورم دختر ترسید اومد بغلم بخدا ماهم آدمیم شوهرمم سرکاره اگه خونه بود کمکم میکرد بدتر از همه چی اینه شهر غریب ازدواج کردن اگه مامانم بود خیالم راحت بود بچه رو نگه میداشت

۳ پاسخ

چقدر حرفای دلمو زدی...

من با روش BLW بهش غذا میدم هرچقدر خورد نخورد هم مهم نیست چون شیر مهمه الان رشد وزن و قد باشیر بالای یکسال باید دغدغه های الانتو داشته باشم ک از الان نگران اونروزام یوقتایی یکی دو ماه پیش مثل همین الانت گریه میکردم و میزدم تو سرخودم و بچه رو میدادم باباش و باهاشون قهر میکردم ولی دیدم فایده نداره گرچ الان هم عصبی میشم ولی بخاطر جیغ جیغاس و اویزون و چسبنده بودنش خیلی رو اعصابم میره ب شلوارم چسبیده و هرجا برم باید بیاد وگرن سقفو میزاره رو سرش از جیغ و گریه و هق زدن

ای خواهر تا عمر داریم باید بسوزیم پای بچه ها...همه همینن

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۱۰ ماهگی
اگه پست های قبلی منو خونده باشین راجع به خواب مستقل و جدا کردن خواب و شیر از همدیگه قبلا نوشته بودم و پیشرفت خوبی هم ااشتیم. اما چند تا اتفاق از جمله مسافرت ها و از همه بدتر بستری شدن بیمارستانش باعث شد کلا سیستم مون بهم بریزه و بعد بیمارستان خیلی سخت نگرفتم سر این قضیه. چون شیر خوردن زیادش، چسبندگیش و همینطور با شیر خوابیدنش (که حتی کاهی ۴۰ دقیقه یک ساعت به سینه وصل بود و نمیخوابید) انگار همه برای هضم اون اتفاقات و استرس هایی بود که بهش وارد شده بود. میدونین که مکیدن سینه برای بچه ها فقط برای غذا نیست یه عامل مهم آرامش و تنظیم سیستم عصبی شونه. بهشون امنیت میده.
خستگی خودم باعث شده بود که رد بدم و بگم بی خیال خواب مستقل چیه هرکاری همه تا الان کردند منم به وقتش میکنم.
ولی چند روز پیش یه پستی دیدم از تجربه مامانی که داره بچه دو ساله اش رو از شیر میگیره و روز سوم بود و نوشته بود خوابیدنش خیلی سخته و برای خواب گریه میکنه. اصلا دلم نخواست که پسرم برای از شیر گرفتن اینطوری اذیت بشه‌ و طبق گفته روانشناسان کودک خواب و شیر باید از هم جدا باشن که وقتی بچه رو از شیر میگیری فقط شیر قطع بشه، آرامش بچه مختل نشه.
این چارت رو درست کردم. هر بار بدون شیر میخوابه سبز، هر بار با شیر میخوابه قرمز. یه مدت میخوام خودمو پیگیری کنم ببینم اوضاعم چطوره و بعدش برنامه ام رو جدی تر کنم که دیگه هیچ وقت یا شیر نخوابه.
بیدار شدن》شیر》بازی》خواب : این درسته.
بیشترم برای انگیزه داشتن خودمه. چون حس کردم دارم تنبلی میکنم.
[هنوز شیر شب رو قطع نکردم.]
اگه برای شما اینطوری نیست با صبر و مداومت تدریجی فاصله بندازین. اول یه دقیقه بعد دو دقیقه...۵ دقیقه ... ۱۰ دقیقه... کم کم فاصله ایجاد کنین.
مامان هامین مامان هامین ۱۱ ماهگی
سلامم❤️ما آزمایش هامینو دادیم.خداروشکر خوب بود و همکاری کرد.
آزمایش خون ادرار و مدفوع داشت.
اولش که اومدن دستشو گرفتن ترسید گریه کرد دیگه خونم که گرفتن تموم شد همونجا شیر دادم و دیگه گریه نکرد.
برای آزمایش ادرار یه کیسه بهم دادن من قبل آزمایش خون کیسه ادرار گذاشتم که اگر دستشویی کرد دیگه همونو بدم ولی نکرد😅چون ۶ساعت شیر نخورده بود اب دادم بهش ولی زیاد نخورد که بخواد ادرار کنه یه ۱ساعتی هم به هوای ادرار نشستم تو آزمایشگاه ولی نکرد.
اومدم خونه شیر خورد و ادرار کرد.باید نمونه ادرار تا ۱ساعت میبردم آزمایشگاه دوباره برگشتم آزمایشگاه نمونه دادم.من نگران آزمایش مدفوعش بودم چون هامین بشدت یبوسته و هر چندروز دستشویی میکنه ولی شنیدهدبودم خامه شکمو راه میندازه اومدم خونه خامه دادم تو عجیبترین حالت هامین ۱۰مین بعدش دستشویی کرد و من باز نمونه مدفوع تا ۱ساعت دیگه باید ببرم آزمایشگاه.
از دیشب خیلییی نگران بودم و استرس داشتم خداروشکر راحتتر بود و استرس کمتری کشیدم.الان تنها چیزی که اذیت کننده شده هامین انگار ترس روش مونده و هر نیم ساعت منو نگاه میکنه بغض میکنه یا شیر میخوره یهو بغضش میترکه🥹🥹
مامان مـاهـلـیـن🌙🧿 مامان مـاهـلـیـن🌙🧿 ۱۰ ماهگی
مامانا نمی‌دونم به چشم زخم اعتقاد دارید یا نه
اما من احساس میکنم دخترم چشم خورده
دختر من از ۶ ماهگی که غذاخور شد ، غذاشو به اندازه میخورد
یک بار خونه مامانم بودم برای دخترم موز له کرده بودم داشتم میدادم یه بنده خدایی اومد خونشون ، موز که تموم شد دخترم گریه کرد که دوباره میخواست ، پاشدم دوباره براش موز له کردم ریختم تو پیاله
بعد اون بنده خدا گفت خوب میخوره نوه ی من نمیخوره اصلا
از همون موقع به بعد دختر من دیگه لب به موز نزد
غذا هم که اصلا دیگه مثل قبل نمیخوره اصلااااا
با التماس شاید دو سه قاشق


حالا همه ی این قضایا به کنار


دیروزم یه بنده خدایی اومد خونم ، دخترم که اولش آنقدر شیرین کاری درآورد پیشش ، انقدر خندید و شیطنت کرد خسته شد بعدش دخترمو شیر دادم خوابید راحت

بعد از اینکه اون شخص از خونمون رفت ، دخترم بعدازظهر خواب بود یهو با گریه از خواب پرید دیگه نخوابید هرکار کردم
بعد اونم دیشبو تا خود صبح گریه کرده و نخوابیده اصلا
همش سه چهار دقیقه خوابیده باز با گریه بیدار شده
منم پا به پاش بیدار بودم

یعنی ممکنه چشم خورده باشه ؟!
یا نگاه اون طرف سنگین بوده باشه

نمیدونم خدایا اصلا کلا همه ی قلق های دخترم به هم ریخته

اینم بگم دندونش درومده دوتا پایین دوتا بالا
بخاطر دندون نیست این رفتاراش